عقرب در میان راکرها

یک عقرب در میان بند راکرها می‌چرخید و من به سبزه‌هایی نگاه می‌کردم که به جای آنکه از زمین بیرون برویند از پوست من به درون می‌روییدند. به همسرم که تنها ثانیه ای در میان خوابم آمد گفتم: «بهتر است مدتی پدرم را به جایی دوردست ببرم. جایی که شن‌های زیادی داشته باشد و بتوانیم همگی با هم روی آن‌ها دراز بکشیم». همسرم به جای پاسخ از خواب من بیرون رفت. بهترین پاسخ ما در دنیای موازی این بود.
یکی از راکرها عقرب را با میله‌ای که به سازش وصل بود گرفت و فشار داد. ما همه دست زدیم. عقرب به خواب رفت و به زودی در دهان یک مجریِ اخبار بیدار شد. او حتی یاد گرفت خودش را به شکل یک ایمیل به همه دوستانم ارسال کند.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *