بایگانی ماهیانه: ژوئن 2014

بریده یی از کتابِ سنگ قبر والتر بنیامین

وقتی که هانا آرنت در جست و جوی قبر والتر بنیامین، چند ماهی از مرگ والتر در هتل دو فرانکا در پرت بو، مرز اسپانیا و فرانسه را می گویم، می گذشت، هیچ چیز ندید. هیچ چیز جز زیباترین جایی که در عمرش دیده بود. در شرح این جا به گروشوم شولم نوشت: “هیچ گاه پای انسان نباید به این جا می رسید”. ” اسمش روی هیچ جایی نوشته نشده بود” هر چند براساس مدارکی که سالن شهر پورت بو دارد، یکی از همسفران بنیامین، فرو گورلند، در روز 38 سپتامبر 1940 مبلغ75 پزاتا برای این که یک “طاقچه ای” برای 5 سال اجاره کند داده است. دقیقا دو روز بعد از مرگ بنیامین در اثر ان چه که دکتر محلی رامون ویلا مورنو سربال اپروپلکسی تشخیص داد. هر چند اکثرا اقدام به خودکشی با مقدار بسیار زیادی مرفین فهمیده شد. “این قدر مرفین همراه داشت که می تونست چند بار جون خودش رو بگیره”، لیزو فیتکو که بنیامین را بر فراز کوه های اسپانیا راهبری می کرد، این گونه نوشت.
ترجمه از کتابِ سنگ قبر والتر بنیامین، نوشته ی مایکل تاسیگ
عکس از اثری که دنی کاراوان به یاد والتر بنیامین ساخت و در سر در قبرستان پورت بو قرارداده شده است.

اسم اثر: پاساژها

10325386_10202093236748567_4331778891727581938_n

عادت ها

اولین خاطره ای که از کودکیش یادش بود این احساس عجیب بود که دارد صدای امواج دریا را از مبل خانه شان می شنود. مبل به طرز مایوس کننده یی ثابت و بی تحرک بود. چند وقت بعد یک نفر سرش را وارد غشای زرد رنگی که او در ان می زیست کرد و به او گفت که سرباز های کشور همسایه به کشور ان ها حمله کرده اند.
بزرگ تر که شد عادت حرف زدن با اشیا از سرش افتاد. اصلا به ان می خندید. اما به جایش وسواس های تازه یی به سراغش می امد. هر بار یک چیز. گاهی شبانه به ترس این که در خانه قفل نشده در تاریکی راه می رفت و می رفت و در را امتحان می کرد. مبادا دزد نیمه شب به خانه شان بیاید؛ به قصدِ کشتن. و همیشه هم فکر می کرد که دزد اول پدرش را می کشد، بعد سراغ او و مادرش خواهد امد. هیچ وقت نمی توانست فکر کند که پدرش می تواند دزد را بکشد.
پدرش تنها یک پند درست و حسابی در زندگی اش به او داد؛ شاید تنها حرف درست و حسابی ای که در زندگی اش زد:
مورچه یی که حواسش پرت باشد به جای کارگاه خودش می رود یک کارگاه دیگر. می شود کارگرِ ان ها.