از پژوهشهای ارجمندی که در این چند وقت دیدم. این پژوهش در کنار مقاله شفیعی کدکنی «نقش ایدیولوژیک نسخه بدلها» استدلالهایی به دست میدهند که میتوان با نگرههای بنیادینشان از متن مرجع و ارزش تصحیح مدرن ادبی جدال نظری کرد. شناخت ادبیات کهن بدون شناخت تاریخی از تحریف و تصحیف متنها و سنت تاریخی و مدرن تصحیح متن، شناختی غیرتاریخی ست. از دید من اما رمز دوام و چرخش ادبیات کلاسیک فارسی به «دلیل» گشودگی آن به تحریف و تصحیف بوده و نه «علیرغم» آن. نسخ «بدل»، «بدل» چیزی نیستند، تغییر آن چیزند. با شکلگیری تصحیحهای مدرن جای تحریف و تصحیف و تغییر را توضیح و تفسیر و تثبیت گرفت و در نتیجه به تعبیری «تغییر دادن حافظ» جای خود را به «حافظ شناسی» داد. در پروسهی ایجاد و تثبیت متون مرجع به جای پروراندن ناسازهی «قواعد تحریف» متون ادبیات کهن تثبیت و سنگ شدند و حافظشناسان و مولویشناسان خود را در مقام میانجیگران بین ادبیات کهن و خوانندگان نهادسازی کردند.