تاریخ نگاری ادبیات ایران چه معاصر و چه قرون وسطی مملو از ناچیز انگاشتن خدمات این و آن است. بسیاری به راحتی دستاوردها و خدمات این و آن را هیچ میشمرند و به نفع جریانی که تعلق خاطر دارند به راحتی انکار میکنند. چه در ادبیات میانه و چه معاصر کانونهای ادبی میسازند و تاریخ جدالهای ادبی را به چند اسم تقلیل میدهند. در این میانه، تعریف زیر از ادبیات کلاسیک فارسی توسط ای اس برانگینسکی منتشر شده در دایرت المعارف بزرگ شوروی، ۱۹۷۶ برایم بسیار متفاوت و حائز اهمیت است. آیا در دست و پنجه نرم کردن، تصحیح و تدقیق در چنین استدلالی درباره تاریخ ادبیات قرون وسطی فارسی میتوانیم از گفتمانهای تقلیلگرا، از تواریخ ملیگرایانه در بررسی ادبیات کلاسیک فارسی فراتر رویم؟:
«ادبیات قدیم و به خصوص ادبیات قرون وسطای ایران دستاورد مشترک مردمانی ست که به زبانهای فارسی صحبت میکردند (پرشینها، تاجیکها، افغانها، کردها)، بسیاری مردمان ترک (ازبکها، ترکمانها، آذربایجانی و ترکها)، و هندوستانیهایی چند. در دورههای متعددی آنها بخشی از یک دولت واحد بودند و پرشین (فارسی-دری) زبان اصلی ادبی آنها در دورههای بسیاری بود. برای همین خدمات تاجیکها، آذربایجانیها، هندیها، ترکها و سایر مردمان به توسعه ادبیات قدیم و میانه ایران همانقدر مهم است که خدمات پرشینها، که هسته جمعیتی ایران معاصر را تشکیل میدهند».
بایگانی ماهیانه: سپتامبر 2017
تبعید در زبان
نشسته بودم وقتی باد از درخت حوصله میدزدید
و پرده در فکر فرو رفتن در خواب گلدانها بود
فغان مرغابیهای گیج
ذهن مرا ترش میکرد
همهچیز از همهجا میآمد
گرما از قبل
آینه از شکستن
و صبر از بالشت.
با هر وزش باد
یک جمله از ذهنم فرو میریخت
شبیه بستهای که به در خانهای پرتاب میشود
به دنیای ي ‘
ξϕÄÊŠų
و باز الفبای دیگری که نشناختم
تبعید شدم