بایگانی ماهیانه: نوامبر 2015

در محدودیت‌های نقد متکی بر “نوآوری”

یک دیسکورس غالب در تاریخ نقد ادبی ایران به “نوآوری در معنا” و “نوآوری در آوا” در شعر مدرن ایران بها می‌دهد. البته رابطه این نوآوری‌ها با اجتماعی بودن یا نبودن شعر در این دیسکورس به روش‌های مختلفی تئوریزه می‌شود. بخشی از این دیسکورس با اجتماعی فرض کردن زبان، کنش اجتماعی را با کنش زبانی یکی می‌بیند و در نتیجه شعر برای او هم‌زمان کنشی زبانی ـ اجتماعی می‌شود.
این دستگاه تئوریکِ نقد ادبی اگر چه از سویی به نظر به پدیده شعر نوی ایران متکی و ارجاع دهنده به آن است، اما به دلیل باور به مفهوم “خلاقیت” و با تکیه بر مفهوم “اولویت” دست به برکشیدن “کنون”های ادبی در تاریخ نویسی خود از ادبیات می‌زند. برکشیدن “کنون”های ادبی (بخوانید شاملو، فروغ، اخوان و سپهری) از یک سو تاریخ نویسی ادبیات را با سیاه‌چاله‌های تاریخی مواجه می‌کند و هم از سوی دیگر با فاصله گرفتن از “اولین”‌ها به پایان یافتن تاریخ خلاقیت ادبی حکم می‌دهد یا در عمل با بی یا کم ارزش قلمداد کردن مجموعه وسیعی از شعرهای معاصر تاریخ شعر را به کوتاه شدن سوق می‌دهد.
این تاریخ‌نویسی با تکیه بر عنصر “خلاقیت” و “اولویت” پدرسالاری را از طریق برکشیدن و ادبیات‌سازی پیرامون کنون‌های ادبی در تاریخ ادبیات نهادینه می‌کند.

مدادتراش‌ها

هر روز گناهان تازه‌ای در من می‌یابد. دیشب بالاخره فهمید که من در بی‌سروسامانی یکی و مرگ دیگری نقش داشته‌ام. پیش از خواب این را فهمید. بعد گفت که دوستم دارد و دلش می‌خواهد فردا که بیدار می‌شود کنارش مانده باشم.
بر‌می‌گردم به خاکی که کرم‌های تازه را عوض کرم‌های قدیم به سطح کشانده. یکی از کرم‌ها به من سلام می‌کند و می‌گوید: “همیشه دلم می‌خواست خودم را به تو نشان دهم. تو همیشه به آن‌چه بزرگ‌تر بود قناعت می‌کردی. ما آن زیر بودیم.” بعد می‌گوید: “بیل را بردار و این مدادتراش‌ها را در زمین بکار.” بیل را برمی‌دارم و مدادتراش‌ها را می‌کارم.
از خواب که بیدار می‌شوم زیر لب تکرار می‌کنم: دوستت دارم.

کارلوس ویلیامز و کنت کوچ

در زیر ترجمه شعر بسیار معروف کارلوس ویلیامز “فقط برای این‌که بگویم” را آورده‌ام و در ادامه “پارودی” همین شعر را که کنت کوچ، شاعر مکتب نیویورک، نوشته است می‌توانید بخوانید.

فقط برای این‌که بگویم
ویلیام کارلوس ویلیامز
ترجمه: مهدی گنجوی
—-
من آلو‌هایی
که در یخدان
بودند
خورده‌ام
آن‌ها که
به احتمال زیاد
برای صبحانه
کنار گذاشته بودی
مرا ببخش
خوش‌مزه بودند
خیلی شیرین
و خیلی سرد

کنت کوچ
ترجمه: مهدی گنجوی

من خانه‌ای که کنار گذاشته بودی در تابستان آتی تویش زندگی کنی ریز ریز کردم
متاسفم، اما صبح بود، و کاری نداشتم بکنم
و تیغه‌های چوبی‌شان طلب می‌کرد.
ما با هم به ختمی‌ها می‌خندیدیم
من بهشان آب قلیایی پاشیدم
مرا ببخش، من واقعا حالیم نمی‌شود دارم چه کار می‌کنم.
من پولی که برای زندگی در ده سال آتی کنار گذاشته بودی رد کردم رفت.
مردی که از من آن‌ها را خواست ژنده‌پوش بود
و روی ایوان باد تند ماه مارچ خیلی باطراوت بود و سرد.
دیروز عصر ما داشتیم می‌رقصیدیم و من پای تو را شکستم.
مرا ببخش. دست‌وپا چلفتی بودم و
می‌خواستم در این اطاق بیماران باشی، این‌جا که من طبابت می‌کنم!

plums1

آلبرتو کائیرو

آلبرتو کائیرو
ترجمه: مهدی گنجوی
—-
سعی می‌کنم آن‌چه حس می‌کنم را بگویم
بدون آن‌که به آن‌چه حس می‌کنم فکر کنم
سعی می‌کنم کلمات را برای ایده جور کنم
بدون آن‌که طول یک راهروی فکر را
برای پیدا کردن کلمه پایین بروم
من همیشه در حس کردن آنچه باید حس کنم موفق نیستم
فکر من خیلی آرام در رودخانه شنا می‌کند
سنگین شده با لباس‌هایی که مردم برایش دوخته‌اند بپوشد
سعی می‌کنم خودم را از آن چه یاد گرفته‌ام بی‌بهره کنم
سعی می‌کنم روش یادآوری که به من یاد داده‌اند از یاد ببرم
و جوهری که برای ترسیم حس‌هایم به کار برده‌اند خراش بدهم
احساس‌های واقعی‌ام را بیرون بکشم
خودم را باز کنم و خودم باشم نه آلبرتو کائیرو
حیوانی انسانی باشم که طبیعت تولید کرده

ترجمه شده از ترجمه انگلیسی درو اس. برک
Painting: George Percy Jacomb-Hood (1857-1929), Drink to Me Only with Thine Eyes – 1883

80db0769f201def8e6cae24853c063e1