بایگانی ماهیانه: سپتامبر 2013

رونویسی از کتاب رسالة الطیر سهروردی

یک

برای من که به طور روزمره با نسخه‌های خطی درگیرم، نسخه‌بردارانِ کتاب های قدیمی جایگاهی بسیار ستایش‌برانگیز دارند. افرادی که بی‌چشم داشت یا با کم‌ترین چشم‌داشت دست به نسخه‌برداری از کتاب‌هایی زده‌اند که گاهی اوقات خطرات سهمگین جانی نیز برایشان به همراه داشته است. این روش، به خصوص در مواردی که توسط افرادی خارج از چارچوب اقتصادِ بارگاه‌های سلاطین، صورت می‌گرفته است نشان از تلاشی ستودنی‌ست توسط انسانی متعهد به عصر تاریخی خود. شکل مشابه این کار در دوران ما پروژه گوتنبرگ است: رونویسی از متن‌هایی که سی سال از زمان مرگ مولفانشان گذاشته است؛ و بی‌گمان جای خالی آن شکل کار، در زبان فارسی پیداست. به هرحال آنچه در این صفحه، دو-ال (Do-Library)، آغاز و پیگیری شده، یادآور پروژه‌هایی از همان دست است و قابل تفسیر در همین چارچوب: فراهم آوردن کتابخانه‌ای آنلاین در حال گسترشی برای فارسی‌زبانان در سر تا سر جهان که به ما و زبان فارسی کمک می‌کند تاریخ خود را از کوچک شدن و تخت شدن نجات دهیم. بهانه‌ای مغتنم که کمک به آن می‌تواند بخشی از ادای دین ما به زبان فارسی و سرنوشت آن باشد.

دو.
آنچه باعث شد این داستان کوتاه از قصه‌های شیخ اشراق را برگزینم از سویی آنکه یادآورِ تمثیل غار افلاطون است و از سویی یادآور داستان‌های حیوانات چون کلیله و دمنه و از سوی دیگر یادآورِ بورخس در داستان‌های خیال‌گون و روایت‌های نامحتلمش.
من آن را از کتاب
The Philosophical Allegories and Mystical Treatises
By: Wheeler M. Thackhston, Jr. Written
برداشته‌ام.
برای دانلود این رونویسی به سایت زیر مراجعه کنید:

http://do-lb.blogspot.ca/2013/09/blog-post_30.html

نقد فاطمه زمردیان بر مجموعه ی “کلماتی که وغیره را پر می کنند”

“و غیره” در شعر او اصطلاحی است که نقش لباسی را بازی می کند که می توان بر تن هرچیز ممنوع و هرچیز قدغنی پوشاند و با این ترفند، او را وارد زندگی کرد. “و غیره” دقیقا وسط زندگی گذاشته می شود تا جریان معمول و جاری زندگی را دچار سکته و تاخیر کند…

برای خواندن این متن به لینک زیر مراجعه کنید

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2013/september/05/article/-60f7149d7b.html

RTEmagicC_ofset_01_jpg

سالومه

براساس انجیل، سالومه در برابرِ پادشاه هرود و میهمانانش چنان رقصید که هرود قسم خورد هر چه آرزوی او باشد برایش فراهم آورد. مادرِ سالومه بنا به کینه ای قدیمی که از یحیی تعمید دهنده داشت- یحیی مخالف ازدواج او و پادشاه بود- از سالومه خواست که سر بریده شده ی یحیی را درخواست کند. سالومه چنین کرد و هرود به ناچار به این درخواست تن داد.

این داستان این فرصت را ایجاد کرده است که برخی از شگرف ترین هم نشینی های اغواگری، رقص و مرگ در نقاشی ترسیم شود. برخی نقاشان سالومه ی رقصان را کشیده اند. برخی لحظه ی گردن زدن را و برخی تنهاییِ سالومه را با سینیِ حاویِ سرِ بریده. نقاشان کلاسیک عمدتا سالومه را زنی پریشان، روگردان از صحنه ی گردن زنی کشیده اند و نقاشان مدرن سالومه را مشتاق کشیده اند؛ جنون زده، گاهی با بدنی دراز شده که پذیرایِ معاشقه است.

 Van der Weyden  1455

untitled

Pierre-Cécile Puvis de Chavannes

Pierre-Cécile Puvis de Chavannes (1824-98)

Benozzo di Lese di Sandro

Benozzo di Lese di Sandro

Nikolai Astrup

Nikolai Astrup

دو وضعیت اسف بار

طبقِ اسطوره هایِ یونانی “نارسیسوس”  مردی بود فریبا و بی اعتنا به معشوقه هایش. خدایِ انتقام مسیر او را به سمت دریاچه ای کج کرد تا در آبِ آن دریاچه تصویرِ خود را ببیند؛ تصویری که او را، خم شده برای دیدنِ مداومِ خودش، فریفته ی خود نگه می داشت. دو پایان بر داستان “نارسیسوس” وجود دارد. اولی پایانی ست که “اوید” بر این اسطوره نوشته است. در این پایان “نارسیسوس” که اسیرِ جذبه یِ تصویرِ خود شده است، آن قدر بالای سرِ تصویرِ خود در آب می نشیند تا می میرد. در پایانِ دوم نوشته یِ “پارتانئوس” نارسیسوس پس از مدتی وقتی می فهمد که نمی تواند ابژه ی میل خود را تصاحب کند خودش را می کشد.

در زمانِ کاراواجیو، از منظرِ اسطوره ای نارسیسوس را مخترع نقاشی در جهان فرض می کردند. در این نقاشی کاراواجیو نارسیسوس را ترسیم کرده در حالی که با چشمِ تخیل دارد به انعکاسِ خود در آب نگاه می کند. او در دایره ای از عشق فرو رفته است که محدوده هایش را از یک سو بدنِ خودش و از سوی دیگر بدنِ تصویرش در بر گرفته است. مابقی سیاهی ست. نگاه کردن به خود با چشمِ درون یا چشمِ تخیل. آیا ممکن است روزی ما هم به بازنماییِ مجازی خودمان خیره شویم، منتظر زمانی که بتوانیم تصویر خودمان در دنیایِ مجازی را در آغوش بگیریم؟ از منظرِ این اسطوره چیزی که پایانِ عشق به تصویرِ خودمان است از دو وضعیت اسف بار خارج نیست.

caravaggio_narcissus

کنجکاوی به بافت ماهیچه

16 ژانویه 1632 آریس کیندت به دلیل دزدی مسلحانه اعدام می شود. عصرِ همان روز جسدش برای کالبد شکافی زیر دست آناتومیستِ قهار آن روزهای آمستردام، دکتر نیکولاس تولپ، می رود. این آناتومیست معروف هر سال تنها یک بار برای عموم جسد یک مجرم را کالبد شکافی می کرده. در آن زمان غیر از دکترها عامه ی مردم هم می توانستند با پرداخت مبلغی پول برای مشاهده ی کالبد شکافی مراجعه کنند. در این نقاشی رامبرانت (1632) اکثر حضار در مقابل سوال هایی که برایشان پیش آمده حیرت زده روی از جسد برداشته اند و به کتابِ آناتومی خیره شده اند.

این موقعیت که در آن یک آناتومیست “شهره ی شهر” باشد و کالبدشکافی “همایشی اجتماعی” امروزه به چشم بسیار غریب و حیرت برانگیز می آید و می توان گفت متعلق به دوره ی دیگری از تاریخ علم است. پرتره ی ای دسته جمعی از افرادی عمدتا غیرِ متخصص که کنجکاوی به بافت هایِ ماهیچه یِ دستِ انسان آن ها را به هم نزدیک کرده است.

424416c80a3a460281e271728c546c49

صندلی الکتریکیِ وارهول

این اثر یکی از واریاسیون های وارهول از مجموعه ی “صندلی الکتریکیِ” اوست. او این اثر را در سال 1967 با طراحی و دست کاری روی یک عکس که فردی از اتاق اعدام با صندلی الکتریکی گرفته بود ایجاد کرد. صندلی به تازگی استفاده شده یا به زودی استفاده می شود؟ به نظر می رسد صندلی به تازگی استفاده شده و هنوز کسی فرصت نکرده آن را راست و ریست کند. در پشت صندلی میزی خالی ست. میزی که لابد برای قصدی آن جا بوده، قصدی که از آن بی خبریم. وحشتِ این عکس طولانی ست و آدم را به احساسی مردد از رنگِ سبز می کشاند.

big-electric-chair

 

چند ابراهیم گلستان

مصاحبه های ژورنالیستی را که کنار بگذاریم، تا به حال سه جور مصاحبه با ابراهیم گلستان به “سمع و نظرم” رسیده است. جور اول مصاحبه ی  رو در رویِ او با پرویز جاهد به صورت کتاب است (نوشتن با دوربین). جور دوم مصاحبه ی تصویری اش با مسعود بهنود در سرسرای مجلل کاخی شخصی اش. جور سوم هم مصاحبه ی امسال او پس از سالروز کودتا با زنی با صدایی گیرا در رادیو دویچه وله.  گلستانِ پرویز جاهد مطلع ، تهاجمی ، پر داستان و مغرور است. گلستانِ مسعود بهنود متمول، متمول، متمول و کمی ظالم است. گلستانِ این مصاحبه ی رادیویی، شوخ طبع با شوخی هایی که بگیر نگیر دارد، مفسرِ خویش و کمی لجباز است. پرویز جاهد به او به عنوانِ “تاریخ” نگاه می کند، بهنود از دریچه ی “سرنوشت” و مصاحبه گر رادیو دویچه وله تحتِ “روزنامه نگار بازنشسته”.

 1111111111111111