بایگانی ماهیانه: آوریل 2016

حیات‌های شعر

IMAG2687

این تصویر تبلیغی از یک نمایشگاه درباره تتو در موزه رویال انتاریو است. این نمایشگاه حیات‌های متعدد و متفاوتِ تتو را در چهار دنیای متفاوت نمایش می‌دهد: آیین، هویت، شیفتگی شخصی، و هنر.

همین چهار حیات متفاوت را درباره بسیاری هنرها از جمله شعر نیز می‌توان قائل شد. برای مثال شعر در دنیای امروز ایران حیات‌های متفاوت و چندگانه دارد. یکی از این حیات‌ها، شعر را به مثابه بخشی از آیین می‌بیند: نقشی که شعر در مراسم صوفیان و عرفا دارد و یا کنش صوفی‌ها و عرفا برای شعر سرودن را می توان در این حیات شعر ارزیابی کرد. بسیاری از این افراد تا اجازه از پیر خود دریافت نکنند به سرودن شعر اقدام نمی‌کنند. حیات دیگر شعر به مثابه هنر است. حیاتی که شعر در نزد شاعرانی از جمله یدالله رویایی و بسیاری از چهره های شعر مدرن ایران دارد از این دست است. حیات دیگر شعر حیات آن به مثابه یک وسواس شخصی ست. بسیاری افراد که شعر نوشتن را چون یک خارش روانی، یک وسواس یا نیاز می بینند در این دسته می‌گنجند. برای آن‌ها شعر لزوما نه بخشی از آیین و نه کوششی در ادامه تاریخ هنر است. حیات چهارم حیات آن به مثابه بخشی از هویت است. همه ما افراد متعددی را می‌شناسیم که خود را “شاعر” می‌دانند و این فارغ از کمیت یا کیفیت کار آن‌ها بخشی از هویت، سلوک شخصی و شیوه زندگی‌شان است. این حیات‌های متعدد گرچه ممکن است بر یک‌دیگر هم‌پوشانی نیز بیابند اما حیات مستقل آن‌ها نیز ممکن است.
نکته‌ای که می‌خواهم از این تقسیم بندی به آن برسم این است که نقد شعر بدون توجه به حیات‌های گوناگون شعر در بافت و تاریخ یک فرهنگ نقد جامعی نیست. هر یک از این حیات‌ها در نگاه خود گفتمان‌ها، زیبایی شناسی‌ها، تاریخ‌ها و مقاصد مختلفی را در بر دارند و در دنیای امروز همه آن‌ها در جوار هم پدیده شعر و گستره‌ی آن را بازنمایی می‌کنند.
توجه به حیات‌های متعدد شعر به معنی توجه به این است که افرادی که در ظاهر عمل فیزیکی واحدی را انجام می‌دهند در واقع ممکن است در دنیاهای کاملا متفاوتی زیست کنند، یا به عبارت دیگر شعر لغت واحدی ست که بر دنیاهای متعدد و گاه کاملا متفاوتی اطلاق می‌شود. حضور در یک شب شعر گاهی به وضوح این حیات‌های متعدد را نشان می‌دهد وقتی که تماشاچی احساس می کند به افرادی از دنیاهای متعدد و چندپاره گوش سپرده است.

سیاست‌های آرشیو

آقای جواد ظریف در مصاحبه با برنامه‌ی “دید در شب” در پاسخ به سوالی درباره این‌که اولین ملاقات دو نفره بین وزیر امور خارجه ایران و آمریکا بعد از بیش از سه دهه قطع رابطه به چه گذشت، روایت می‌کند که او و آقای جان کری به اتاق کوچکی (سالن مذاکرات غیررسمی) در کنار سالن اصلی شورای امنیت در سازمان ملل رفتند و با هم به مذاکره پرداختند. او در نقل خود از این خاطره اشاره به “عادتی” در آقای کری می‌کند و می‌گوید که: “آقای کری عادت دارد که ـ درست نقطه مقابل من ـ که در مذاکرات می‌نویسد. هر چه گفته می‌شود می‌نویسد. من اصلا از کوچکی یک چنین عادتی نداشتم.” (دقیقه ۴۵)
این مثال را می‌توان غیر از عادت شخصی دو وزیر امور خارجه، بهانه‌ای برای نوشتن از دو سیاست متفاوت نسبت به آرشیو کرد. آن‌ها که با اسناد محرمانه تاریخی کار کرده‌اند به اهمیت یادداشت‌های وزرای امور خارجه و راپرت‌هایی که آن‌ها به رئیس جمهور و مانند او می‌دهند واقفند. آرشیوسازی این امکان را به مورخانِ آینده می‌دهد که در پی خارج شدن اسناد از طبقه‌بندی محرمانه به آن‌ها دسترسی یابند و در کاوش تاریخی خود روایت تاریخی را از چندگانگیِ مفرط دور کنند و نقاط ثقل و مراکزی برای روایت تاریخی ایجاد کنند. از سوی دیگر سیاستی که آرشیو را کم رمق می‌کند، نادیده می‌گیرد یا از بین می‌برد، خواه ناخواه به تشتت تاریخی دامن می‌زند. یکی از این سیاست‌ها در قبال آرشیو قدرت خود را از مقعر کردن تاریخ می‌یابد و یکی از محدب کردن تاریخ.

در ستایش چندگانگی

تا پیش از کوششهای پایانِ سده نوزده و آغاز سده بیست ایران در جهت دستیابی به ویرایشهای مصحح از متون قرون وسطی، این متون در نسخه‌های متعدد در جغرافیای مختلفی نوشته، نگهداری و در دسترس قرائت گروه‌های متفاوتِ مالک آنها بوده‌اند. همراه با ویرایشهای مصحح، ایده‌ی متن”مرجع/ اصیل” حاکم شد که منجر به حذف بسیاری از نسخه‌ها به نفع قدیمیترین نسخه‌ها گردید. این امر غیر از آن که پویش‌های یک متن و واریاسیونهای متعدد آن را در طول تاریخ حذف کرد، با خود حال‌های گذشته، و آینده‌های گذشته را نیز کم‌سو کرد.
در تفکر به ادبیات قرون وسطی و کلاسیک ایران بایستی در نظر گرفت که فرایندهای متن‌نویسی در این دوره تاریخی نه تنها مبتنی بر کج‌خوانی متون گذشته که در دیالوگ با کج نویسی‌ها شکل گرفته است. متن در چارچوبی از دیالوگ، درهم‌پیچی و بازسازی متن‌های ناواحدِ موجود به وجود می‌آمد و در ناواحد بودنِ متن‌های موجود متن‌های تولید شده، نه با نسخه‌ای یکه از یک متن گفت‌وگو می‌کردند، که نسخه‌های متعددی را در مقابل خود می‌یافتند. از این روست که فرضا در تفکر به سنایی و جایگاه او در ادبیات فارسی باید نه به سنایی، که به سنایی‌ها فکر کرد؛ سنایی‌هایی که هر یک حتی معارض دیگری به گسترش گفتمانهای متعددی در زیباشناسی شعر فارسی کمک کرده‌اند.
رمز پویشِ ادبیات کهن در چند بودن متن‌هایش است، چندبودگی که در ویرایش‌های مصحح به نفع اصالت و با محوریت ایده وفاداری به مولف از دست می‌رود. ویرایشهای اصیل ابیات مشکوک و واریاسیون هایی که بعدها بر روی برخی ابیات صورت گرفته بود حذف کردند تا عطار(ها) و سنایی (ها) را به عطار و سنایی تبدیل کنند. از این رو بایستی در نظر گرفت که در فرایند ایجاد نسخه های تصحیح شده، نوعی از یکپارچه سازی متن صورت می گیرد که بی‌شباهت به کنونیزیشن متون مقدس یا سنت های قدیم نیست.
این ویرایشها اصالت را در واحد بودن دیدند و اصیل را “واحد” و “اولین/قدیمیترین” تعریف کردند. چنین برداشتی از اصالت مبتنی بر و مفید برای تحقیقاتی بود که در جست‌وجوی نیت مولف به متن نگاه می‌کردند. از این رو این گفتمانِ تحقیقی اصیل را چیزی نهفته در کالبد واحد مولف می‌یافت و باب ترجیحِ تفسیر مبتنی بر نظارتِ دقیق مولف بر متن را گشوده تر ساخت. در این بین آنچه از دست رفت چندها بودند. نسخه برداران نه به مثابه ویراستاران که به مثابه کپی‌کاران کم یا پر اشتباه خیال شدند و “نسخه‌برداری” که روزگاری مفهومی از انتقال، توانایی و حدی از اجتهاد را در بر داشت، به مفهومی از “رونویسی” تقلیل یافت. مفهومِ مدرنِ کپی کردن بر کنشِ اجتماعی ـ سیاسی نسخه برداری تحمیل شد.
حال آنکه اصیل همیشه چیزی متغیر در تاریخ است، همیشه “چند” است، همیشه میزانی از انحراف در خود دارد و به دستکاری زمانه و کنشگران آن گشوده است. تعریف اصیل به یکه و اولی، میل به مداخله در متن را بیش از پیش با میل به تفسیر متن طاق زد؛ تا خواندن نه جعل کردن که تحمیل کردن باشد.

d22e7d417798755399621eae6ee55a5d

استخوان‌بندی زبانی

از خواب که بیدار شدم دیدم که او روی پای من نیست. هراسان به این سو و آن سو نگاه کردم. نگران بودم برای همیشه از دستش داده باشم. بالاخره در بالای درخت یافتمش. اما تا از درخت بالا رفتم دیدم که نیست. صدایش را از پایین درخت شنیدم. به پایین درخت که رسیدم این بار صدایش را از بالای درخت شنیدم. چندباری همین طور به دنبالش درخت را بالا و پایین کردم تا این که از جانم گذشتم و از همان بالای درخت به سویش پریدم.
مرا روی هوا گرفت و آرام روی زمین گذاشت. بعد رو به من کرد و گفت: “من شبیه مادرت هستم. با اولین کلمه ای که یاد گرفتی شیر مرا نوشیدی. حالا که زبانت استخوان گرفته است پستانم را از دهانت در می‌آورم و تو را به خواب فرو ‌می‌برم. تو این خواب را تا ابد خواهی دید.”
پس کی سکوتت را خواهی شکست تا من از دهانت بیرون بیایم؟
Flying jinn carrying a human, 14th century manuscript. Kitab al-Bulhan

12f6e8a3adbc8b536b74430facde6203

بلعیدن

آن چه که هجوم می‌آورد تا همه چیز را ببلعد در عین حال همان چیزی ست که هجومش که می‌رود هیچ چیز بلعیده نمی‌شود. درست مثل یک لوله چاه که گرفته باشد و همسرت بگوید: “بازش کن!” جوری بگوید انگار دارد در مورد یک استعاره قدرتمند درباره رابطه‌تان حرف می‌زند و رابطه شما قدرتمندترین استعاره خود را از بسته شدن درها می‌گیرد. همه روابط استعاره‌هایشان را با درها می‌سازند.
در داستانی که برایتان تعریف نخواهم کرد، من پشت یکی از این درها خوابِ خودم را با صدای بلند تعریف می‌کنم، طوری که همسایه در می‌زند و می‌گوید: “من نه علاقه ای به خوابت دارم. نه به رقصت و نه به زیباترین سروِ شهرت.”
Painting: Robert Jessup

falling_man_suit