به دکتر میگویم که چندان احساس آرامش ندارم. دکتر گاهی برایم شبیه طبیبی ست که قرار است نبض عشق را در من بگیرد، گاهی شبیه مردی سفید پوش که شبانه مرا روی برانکاردی به نزدش خواهند برد و گاهی شبیه آن که پشت یک شیشه که نمیبینم دارد نگاهم میکند و یادداشت بر میدارد.
به طبیبم میگویم: “می شود حواست به گلها باشد؟” به دکتر میگویم: “من هر روز چند نفر را می بینم که قیافه هایشان را به هم قرض میدهند.” به آن که نمیبینم چیزی نمیگویم. در خودم میخزم و با دهان باز اسم خودم را صدا میزنم یعنی عاشق خودم هستم.
بایگانی ماهیانه: مارس 2016
ساعت گیج شدن بدن (درباره پارانویا)
پارانویا امریست ناگهانی، یک تجربه بدنی و هورمونی. به تعبیر دیگر وحشتی که “احشاء” بدنت را درگیر میکند.
پارانویا در آینه ی شک های ما خودش را تکثیر خواهد کرد. مثل قارچی که جلوی آینهی شکسته سیاه شود.
–
وسواس حاصلخیزترین زمین برای پارانویاست. جایی که پارانویا، که میل به مایع شدن دارد، به کمال خود می رسد. همان طور که وسواس می تواند فرد وسواسی را به طور کلی از کاری که در او وسواس می آورد منصرف یا بیزار کند پارانویا بهترین ابزاری ست که آن چه فرد را به آن ترسانده اند بخشکاند و نوشتن را به عرق پیشانی و بعد به دستمالی که آن عرق را پاک می کند و بعد به سطلی که دستمال در آن می افتد پیوند دهد. مثل تغییر حس عرق برای کسی که بدون تحرک، به واسطه غده تیروئید مدام تعرق دارد.
–
پارانویا زمان بندی خاص خودش را به بدن تحمیل می کند. از آن جایی که حسی احشائی ست با هورمونریزی در بدن ناگهان وضع بدن و زمانی که بدن تجربه می کند را به تسخیر خود در میآورد. پارانویا کی به سراغت نمی آید، بلکه خودش کی است: پارانویا ساعت گیج شدن بدن است.
–
یادم می آید ابن عربی خواب دیده بود که حبابی از دهانش بیرون رفت و جهان را در خود بلعید و دوباره به دهانش برگشت. پیش خودم فکر می کنم آن حباب می تواند پارانویا باشد: پارانویا جغرافیای خودش را می آفریند. آن کس که در آن جغرافیا قرار می گیرد عوض می شود، مثل معنایی که سرگیجه به اشیاء می دهد.
–
خواب میبینم که برای دیدن صورت خودم به سالنی با سقفی بلند هدایت میشوم. آینهاش در انتهای سالن از زمین تا سقف دهها متر طول و به همان میزان عرض دارد. رو به رویش که میایستم میبینم آینه به میزان مساحتی که دارد جهان را انعکاس میدهد. دلم برای آینه خانه تنگ میشود چرا که آنجا گزینهیی جز دیدن خودم نداشتم. تا چند ساعت با تعبیری مبهم آرام شدهام.
–
پارانویا با کاهش اشتیاق به حضور در محیط های جدید و اضطراب آور تسکین می یابد. اینگونه است که ترسی که از احشا برمی خیزد به پاها دستور می دهد و انتخاب های شیوه زندگی را محدود می کند. از این نظر پارانویا تبدیل به جسم می شود، آن طور که ترس روزی تبدیل به ساختمان می شود.
–
پارانویا شکهایی را که به خودمان داریم برملا میکند. در عین حال نشان میدهد که قضاوت کردن یا تغییر دادن کامل قضاوت درباره فرد یا موقعیت یکی از سریعترین عملکردهای مغز است. قضاوت مثل رنگی ست که بر کل یک نقاشی میپاشیم؛ قضاوت میل به پرت شدن دارد.
–
پارانویا نشان می دهد که کلمات همان قدر که بار عاطفی دارند بار بازجویی دارند. هر کلمه همان قدر که می تواند تو را بیان کند می تواند مجبورت کند که بیان شوی.
–
نظام خود در رابطه ای انتزاعی با شهروندانش است، از این روست که خود دچار پارانویا میشود. وقتی فرد دچار پارانویا می شود بهتر از هر وقتی می فهمد نظام وقتی به او نگاه می کند می تواند دچار چه چیزی شود.