خلق قبرستان

پرویز تناولی در جست و جوی تاریخِ مجسمه‌سازیِ ایرانیان به سراغ سنگ‌قبرها و مجسمه ـ قبرهای ایران در طول تاریخ رفته است. این تحقیق او را به شیرهای سنگی رسانده که گویا حداقل از عصر آق قویونلوها و قراقویونلوها به عنوان مشخصه قبرستان کاربرد داشته اند و به احتمال زیاد استفاده از آن‌ها به مدت‌ها پیش از آن نیز برمی‌گردد. او شیرهایی که عمدتا لرها در نوار زاگرس بر سر قبرستان‌هایشان می گذاشتند را مستند کرده است و این شیرها را بخشی از تاریخ مجسمه ایران در نظر آورده است؛ تاریخی که بعدها، با کوچ ارمنی‌ها به اصفهان، حجاری بر سنگ قبر را ابداع می‌کند و در دوره ای کوتاه در دوره قاجاری، از عصر فتحعلی شاه تا ناصرالدین شاه، به مجسمه قبرهایی می رسد که این شاهان در ابعاد واقعی از خود بر سنگ قبرهایشان سفارش داده اند. گویا فتحعلی شاه خود ناظر بر ساخت این مجسمه بوده است و پیش از مرگ از کامل شدن سنگ قبرش آسوده شده است.
هفتاد سنگ قبر، سروده یدالله رویایی، عموما به عنوان یک مجموعه شعر یا یک فرم شعریِ مختص رویایی در نظر گرفته می‌شود و هر گونه تلاشی برای سنگ قبر سرایی به تقلید از این مجموعه متهم‌می شود. اما به گمان من این مجموعه، نه صرفا یک مجموعه شعر، که پررنگ کردن بخشی از تاریخ شعر و مساله شعر در ایران است: پیش کشیدن حیاتی که شعر بر سنگ دارد.
از این رو این مجموعه را دعوتی می‌بینم هم به بازخوانی تاریخ شعرهای سنگ قبر و هم به خلق قبرستان. قبرستان های فعلی و سنت فعلیِ شعرِ قبرستانی معنایی تخت و مقوایی به زندگی مردگان خود می‌دهد. با جدی گرفتن میراث تناولی، در سفارشش به دنبال کردن تاریخِ مجسمه‌سازی قبرستان، و سفارشِ رویایی، به کنش خلاقه زبان در مواجهه با مرگ و سنگ، می شود قبرستانی آفرید که قدم زدن در آن معنای تغییر یافته زیست ایرانی را در دهه‌های اخیر به ذهن متبادر کند.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *