بایگانی برچسب: داستان تجربی

داستان تجربی 1

چنین گفت

 11520057-vector-snellen-eye-test-chart

1

وقتی که نیچه جمله ی معروف خود “خدا مرده است” را نوشت ، لابد خبر از خواب عین القضات نداشت . شما هم شاید چندان خبر از این خواب نداشته باشید . یک بار عین القضات خوابی دید:

و در آن خواب الفی دید،و هر چه آن الف را می گشود باز الفی می دید و هر چه آن الف را دور می کرد باز الفی می دید، و حتی وقتی آن الف را پشت سرش قرار داد باز الفی دید، و عین القضات  از خواب پرید و یک روز در حیرت بود، روز دوم گفت که آن الف ، الف کلمه الله بوده است .

2

بعدها نیچه معتقد شد، بعد از مرگ و شاهدان مومن شدنش همین شهید عین القضات  بود و برادر استادش امام محمد غزالی و نیچه آماده بود که بگوید: من باور می کنم… که ناگهان عین القضات نعره ای برآورد و به گوشه ای خزید ، وقتی بازگشت ، دستارش در دستانش بود و رخساره اش پر آب ، گفت : شاید آن خواب اضغاث احلام (خواب های پریشان) بوده است .

هیچ کس انکار نکرد، زیرا که بزرگترین منکر آنجا بود و خود ساکت: امام غزالی. غزالی سردرجیب تفکر داشت که : باری من به همه چیز شک کرده ام ، به این چرا نکنم؟ شاید آنچه به نظر من بدیهیات می آید ، اصلی بدیهی نباشد. من خود بارها خواب دیده ام و وقتی خواب بوده ام ، همه چیز در خواب بدیهی و مسلم بوده است و چون از خواب پریدم همه چیز باژگونه بوده ؛ مشتی حرف که باد به هم وصل کرده .

3

و باز عین القضات را به خواب تشویق کردند و امام غزالی و نیچه بالای سرش هراسان بودند، که باز خواب ببیند و سرِّ آن الف را کشف کنند. عین القضات خواب رفت و خواب 2 مرد را دید که بالای سر کسی هستند که خواب است و خواب 2 مرد را می بیند که بالای سر کسی هستند که خواب است و خواب 2 مرد را می بیند که بالای سر کسی هستند که خواب است و عین القضات از خواب پرید ، نیچه تازه اشهدین را گفته بود و داشت نماز را می بست و عین القضات از خواب پرید و امام گوشه ای افتاده بود مست و عین القضات از خواب پرید و فکر کرد که خواب است و باز خوابید و عین القضات  از خواب پرید و هیچ ندید جز الفی را و آن الف ، الف عین القضات  بود.

4

حالا نیچه جمله معروف خود را اینگونه ادامه می دهد : خدا مرده است؟

                                                               خدا مرده است!

و در زیر متنش نوشت : نیچه؟