دیگر دارم عادت میکنم به اخبار زوال تدریجی ولی شتابگرفته کرمان به سمت نابودی محیط زیستی. در این بین اما فقدان ارزیابی تاریخی و ابزار تحلیلی برای درک تخریب محیط زیستی و سرعت شدت گرفتن آن و ابعاد انسانی و اجتماعی و اقتصادی که به همراه میآورد مواجهه با مساله را ناممکنتر نیز میکند. البته آنها که به تجربه ایران در زوال محیط زیستی نگاه میکنند تجربه تاریخی مشخصی از چگونگی سرکوب اندیشه و مسیر پیشرفت درباره این زوال دارند. زوال محیط زیستی اول از روستاها و شهرستانها شروع میشود و به خروج اجباری مردمان آن مناطق و حاشیه نشین شدن آنها در مراکز استان منجر میشود. در این دوره مراکز استانها زوال را با «شهرستانی» کردن آن نادیده گرفته و سرکوب میکنند تا زمانی که بحران محیط زیستی به تدریج، البته با سرعتی نامشخص، به مرکز استان میرسد، آنجا که صدای زوال و بحران انسانی و اقتصادی که به بار میآورد بلندتر و شدیدتر میشود. مرحله بعد «استانی شدن» زوال و نادیده گرفته شدن آن در سایر مراکز همجوار و مرکز کشور است. اتفاقی که برای خوزستان افتاده و برای کرمان هم تا چند سال دیگر خواهد افتاد. مرحله بعد البته ملی شدن زوال محیط زیستی ست که باز هم پروسه مواجه سایر ملل، سازمانهای بینالدولی و سازمانهای بینالمللی با آن را در شکل مدیریت و انسداد مهاجرتهای عظیم انسانی، از طریق رشد اشکال ناسیونالیسم و حدهایی که به انسانگرایی میزند و با سرکوب و عادیسازی بحران پناهندگی دیدهایم. اما زوال محیط زیستی تنها در دل سلسله مراتب اقتصادی و اداری زیستگاههای انسانی که نظم رایج بر آن استوار است سرکوب نمیشود. زوال محیط زیستی از همان ابتدایی که رخ میدهد در بستری از کالایی شدن کامل محیط زیست رخ میدهد، و اینجاست که درک این زوال بدون درک سرمایهداری با ویژگیهای مختص آن در هر منطقه ناممکن است. حل بحران محیط زیستی هر بار در نظم رایج اقتصادی از ابتدا با هزینه فایده اقتصادی لازم برای جلوگیری از آن سنجیده میشود و فقدان اراده سیاسی مبارزه با آن با شرایط خاص اقتصاد سیاسی هر کشور و اولویتبندیهای امنیتی، سیاستهای نیولیبرالی و منافع حزبی و ایدئولوژیک دولتهای اقتدارگرا گره میخورد. در این بین دو دیسکورس مشخص به مدیریت اندیشیدن به این زوال میپردازند و راهحل مواجهه با این بحران را با معطل کردن مسیر میدهند: در دیسکورس اول مساله خشکسالی در دنیای امروز از بستر تاریخی خود خارج میشود و فراتاریخی دیده میشود که این دیسکورس به راحتی در محدودههای فعلی اسلامگرایی سیاسی نیز با خاستگاههای روستایی حاکمان و محلیگراییشان و رگههای اندیشه آخرالزمانی آن جا گرفته و تقویت میشود. دیسکورس دوم مساله مدیریت آب را پیش میکشد که با نادیده گرفتن اضطرار موقعیت مناقشات نظری بر سر آن را غیررادیکال کرده تا با تقلیل ابعادی که مواجهه با این مساله به تغییر رادیکال انسانگرایی و نظم مالی شده زیستگاههای انسانی پیوند خورده است به شکلی از رویکرد اصلاحطلبانه تدریجی دامن بزند یا با تشدید دوگانه تاریخی قبل و بعد از انقلاب مساله را صرفا در چارچوب رژیمهای سیاسی محدود کند. همزمان درست وقتی که نیاز داریم تاریخ ایران را خاصه از پس از انقلاب سفید و رشد سرمایهداری در ایران از زاویه آب بازخوانی کنیم و سیاستهای منطقهای و کشوری و جهانی را حول این بازخوانی بازتعریف کامل کنیم، امنیتی کردن محیط زیست هرگونه تلاش علمی و تحقیقی را برای شناخت این بحران با خطرات فراوان گره میزند و محققان را به تحقیقات بیخطر فراوانی چون سیر استعاره گل سرخ در ادبیات کهن فارسی سوق میدهد. از باب تاکید بر اضطرار موقعیت اشاره میکنم به اینکه ریزگردها که سالها در شهرهای شرقی استان مثل فهرج و ریگان بودند به کرمان در هفته گذشته رسید و اینکه در این تابستان دو هزار روستای استان با تانکر آبرسانی میشوند. در سفر آخرم به کرمان پیرمردی از کشاورزان منطقه زرند برایم داستان معناداری را از وضعیت آب آن مناطق با توجه به تغییر نظم اجتماعی از نظم فئودالی به نظم امروز تعریف کرد. گفت: «قدیم یک حمام عمومی در هر روستا بود و مردم به آن حمام میرفتند، بعد لولهکشی آب به هر خانه شد و هر کس در خانهاش حمام داشت و حمام عمومی هم تعطیل شد. چند سالی به این منوال گذشت، حالا آب از هر روز به هفتهای چند ساعت رسیده است و همه میخواهند در آن چند ساعت دوش بگیرند و آب نیست. حمام عمومی هم که دیگر خراب شده است».
اینکه ما ابزار تحلیلی و شناخت تاریخی روشنی برای درک پروسههای زوال محیط زیست نداریم بروز کامل این بحران را محتملترین اتفاق آینده کرده است و شاید تفاوت ما با بسیاری که از چند دهه پیش تخریب محیط زیست را گوشزد کرده بودند در همین آگاهی ماست که این تخریب چگونه در ابتدا در بستری از سلسلهمراتب اقتصادی زیستگاههای انسانی و کالایی شدن محیط زیست نادیده گرفته میشود، و در ادامه امنیتی و سرکوب میشود و در همه این مسیر به رشد انواع اندیشههای گروهگرایانه و قبیلهگرایانه و خشونتورزی بین روستایی، بین شهرستانی و بین استانی دامن میزند.