این نقاشی اثر”آرتمیشا جنتیلشی” ست، زنی نقاش دراوایلِ قرن “هفدهم”. نقاشی دارد صحنه ی قتلِ “هولوفرانس” توسط “جودیت” را ترسیم می کند؛ داستانِ زنی که با دلبری به فرمانده یِ دشمنِ قوم خود نزدیک می شود و یک شب که او مست به خواب رفته است سر او را از بدن جدا می کند.
این نقاشی از نقاشی ای به همین نام از “کاراواجیو” الهام گرفته است. قاتلِ “کاراواجیو” انگار دختری ست کم سن و سال، قاتلی ست با احساساتی ابتدایی، احساساتی محصور. اما قاتل “جنتیلیشی” زنی ست مصمم، او به جای “گردن زدن”، تصمیم گرفته است تا گردن را “ببرد”. هر چه به چهره اش نگاه می کنم چهره اش به توصیف شدن تن نمی دهد.
در طولِ تاریخِ هنر واقعیتی درباره ی این نقاشی بر این نقاشی سایه افکنده: آرتمیشا جنتیلیشی برای ترسیمِ مردی که دارد گردنش بریده می شود، از چهره ی مردی استفاده کرد که در زندگی واقعی اش به او “تجاوز” کرده بود؛ معلم سر خانه ای که تمام عمر نفرت نقاش را برمی انگیخت. خودش را هم ترسیم کرد، چهره ی “جودیت” را نگاه کنید، چهره اش چهره ی خود نقاش است: همان زنی که به توصیف تن نمی دهد.
این هم نقاشی کاراواجیو