رساله «شیخ و شوخ» از رسالههای مهم اواخر قاجار است که تا آنجا که من دیدهام اولین بار هما ناطق آن را در مقالهای و بعد در کتاب خود «مصیبت بلا» معرفی کرد، البته براساس نسخهی ناقصی که در دست داشت و در میانه به پایان میرسید (و به اشتباه برداشت کرد که این مناظره بدون نتیجهگیری نهایی ست). بعدها احمد مجاهد ویرایشی از این رساله براساس چند نسخه کاملتر منتشر کرد. حمید یزدی در فصل خود اخیرا در کتاب «ادبیات فارسی و تجدد» از دریچه نوراندازی بر نقش ژانر مناظره در شکل دادن به رمان فارسی به این اثر پرداخته است. اما ایشان در آن مقاله درصدد است وجه دیالوگی ادبیات مشروطه را در هر یک از آثار ژانر مناظره نشان دهد و در خوانشش بیشتر مناظرههای مکتوب عصر مشروطه استدلالها و روایتهای موازی را در کنار هم برمیکشند بی آنکه جبههگیری نهایی و روشنی در پایان مناظرات حاکم باشد. من البته در عین همدلی با یزدی بر اهمیت ژانر مناظره در شکل دادن به تجدد ادبی، به نظرم بسیاری مناظرات مشروطه (خاصه رساله «شیخ و شوخ») در عین ایجاد دیالوگ بین صداهای مختلف نتیجهگیری مشخص نهایی دارند. از منظری دیگر نیز قصد دارم بر نسبت مناظرههای متفاوت در تقابل و یا دیالوگ با مناظرات و رسالههای دیگر تاکید کنم. به این معنا رساله «شیخ و شوخ» فارغ از وجه دیالوژیک خود این اثر، از منظر نقد ادبی باید در تقابل و پاسخ به رسالهی «قرتیکا»ی آخوندزاده و «سیاحی میگوید» ملکم خان قرار داده شود و در واقع متنی ست در نقد (و البته نقد تحریککننده یا همان «قرتیکا»ی مد نظر آخوندزاده) از آن دو رسالهی پیشگام نقد ادبی. اگر در آثار آخوندزاده، ملکمخان و (به تعاقب این دو، میرزا آقاخان کرمانی) ادبیات قدیم به جهلمندی و یاوهسرایی متهم میشود، در رسالهی «شیخ و شوخ» (مولف ناشناس) همه انواع و اقسام نثر فارسی تحسین و تمجید شده و تنها این ادبیات و نثر جدید است که چنین معرفی میشود: «قسم دیگر آنکه محض القای مطلب است که از اصوات حیوانات اندک بالاتر است مثل رقعجاتی که حضرات نسوان مینویسند و امر در مقبول اشخاصی که زبان خارجه میدانند شده و سفرنامهها اغلب به این زبان است».
این نقد به نثر تجددخواهان ادبی افشاگر نکته مهمی ست: سه گروه عمده به برساختن نثر جدید فارسی در اواخر دوره قاجاره خدمترسانی کردند: ۱) دو یا چندزبانهها (مترجمان، سفرا، ایرانیان ساکن عثمانی و اروپا و هند)، ۲) سفرنامهنویسان و ۳) زنان.