ماکوتا اوکا
ت: مهدی گنجوی
——
پیچیده درون یک بارانی از برگها
از شاخههای عریان آویزانند
بر فراز باغ پژمرده؛
روی یک شاخه کوچک اینجا
پایین تا دسترس یک بچه،
سه تا از آنها:
سه پوسته خیلی کوچک در گذرانِ زمستان
راضی
لاغر
در حال لاس زدن با انگشتهایم.
آیا آنها میتوانند تشخیص دهند
در حیرتم
بین این انگشتهای مرگبار
در حال بازی با جهانشان و
بگو
نسیم بهاری؟