لزلی هریسون
ت: مهدی گنجوی
I
من درون بدنم هستم. اینجایم، در برابر تو. دمای این اتاقم. در عریانی خود لختم؛ من نور و سایهای هستم که تو احساس میکنی. بیشتر شبیه سایر مردمم تا شبیه تو. قبل و بعد دارم. خودمم، کاملا و فقط. بیرون و درونم در ادامه همند. من ماهیچهام، اندام، سیال، استخوان. به یاد ماندنیام. تو تنها کسی هستی که مرا میبیند.
II
من همینطور که هستم عریان نیستم؛ وقتی تو مرا میبینی عریانم. شفافم، تقریبا قابل دیدن. یک زمان و یک مکان دارم. ایلیاتی و اگزوتیکم. همیشه باید شیای حمل کنم. تو قهرمانانهای. من یک موزهی کاملم، داستان ساخته شدن خودم. برای تو یک آینهام؛ تو در نگاه به من منعکس شدهای. در بهترین حالت، تو را تقلید میکنم. تو مرا مینویسی. وقتی بروی، دیگر وجود نخواهم داشت.
III
من یک نقطه واحد آگاهم. بیتفاوتم. از خود گذشتهام، مثل یک تصویربرگردان. پیشاتاریخیام، قبل از تعریف. بدنت روی من میافتد. عمق دارم و تابناکم. نه اینجایم و نه آنجا؛ گسترهی بینهایت دارم. در دنیای زنده زندگی میکنم، نور و تاریکی درون سرم مثل جوهر یک رویا. من یک تاریکخانهام، خود اتاق. هم میستایم و هم مقاومت میکنم.