بایگانی برچسب: روزنوشت

تسلی موقت

یکی از معلم‌های دوره مدرسه‌ام مرده است، درس آمادگی دفاعی! همکلاسیِ قدیم در گروهِ تلگرامی نوشت: «خبر کرونایی».
تصویرش یادم نمی‌امد. ظاهرا از باب شباهتش به یک بازیگر او را با نام هیلمن می‌شناختند بعضی‌ها. تصویر ان شخصیت‌ِ سینمایی را در گروه گذاشتند. در ذهنم امد همان نیست که همیشه یک بیت شعر در ابتدای‌کلاس می‌خواند. همیشه هم همان یک بیت. بیت معمولی‌ای هم بود. دعای عاقبت به‌خیری.
یکی از دوستان که حافظه‌اش را با مرور خاطرات زنده نگه داشته، از عادات‌ِ معلم می‌نویسد. از جورِ نفس گرفتنش وسط کلمه‌ی «کلاش….نیکوف».
یاد تنها خاطره‌ی تیراندازی با کلاشنیکفم می‌افتم. در کلاس او. ان زمان‌ها سر کلاس دفاعی یک روز میدان تیر بود. تنها باری که اسلحه‌ی جنگی به دست گرفته‌ام. انقلاب اموزشیِ ارزش‌ها. اولین باری‌که نمره از تیراندازی می‌گرفتیم…
پیش از این با تفنگ بادی به هدف‌های کوچک، حتی پوست پسته، زده بودم. تفنگ جنگی اما لگد می‌زد و ما در بیابان بودیم، نه باغ تفریحی. درازکش. سریع باید می‌زدیم. تک‌تک تیرهام به جای هدف، به زمینِ خاکیِ نزدیک خورد. ابروریزی. چرا مگسک روی هدف به هزار بدبختی نشانه می‌شد و نمی‌شد؟
معلم دفاعی، که متاسفانه کرونا کشته است، اما نمره‌ی کامل داد. به‌گمانم به همه. اضطرابِ خاکریز و لگدِ اسلحه که خوابید فهمیدم چشم اشتباه را بسته بودم موقع نشانه گرفتن.
معنای مختصری می‌دهد به روز، نمره گرفتن از دفاعِ سراسیمه با شلیکِ اشتباه.