شعری از ای ای کامینگز
ت: مهدی گنجوی
—-
یک غریبه تمامعیار یک شب سیاه
کوفت جاندار هولی در من درون ــ
که دشوار میدید بخشایش را، چرا که
خو(اینطورکه معلوم شد)دم بود او
ـولی اکنون آن اغیار و من چونان
نامیرا یار هستیم یکدیگران
شعری از ای ای کامینگز
ت: مهدی گنجوی
—-
یک غریبه تمامعیار یک شب سیاه
کوفت جاندار هولی در من درون ــ
که دشوار میدید بخشایش را، چرا که
خو(اینطورکه معلوم شد)دم بود او
ـولی اکنون آن اغیار و من چونان
نامیرا یار هستیم یکدیگران
شعری از ای ای کامینگز
ت: مهدی گنجوی
—–
مرا به بالا
از کف
خیره ساکت
یک موش مسموم
هنوز که زنده
میپرسد که چه
من کردهام که
تو نمیکردی