بایگانی برچسب: ان سکستون

برای عاشقم، دارد بر می گردد پیش همسرش

آن سکستون

ترجمه: مهدی گنجوی

——
اون زن تمام و کمال آن جاست
با دقت برای توی مذاب شده است
و مستقیم آمده از کودکیت
از بین یک صد هم مدرسه ای محبوبت

اون زن همیشه آن جا بوده، عزیزم.
اون زن، واقعا، بدیعه.
آتش بازیِ وسطِ فوریه ی کند
و واقعی اندازه ی یک دیگ چدنی.

بذار صریح باشیم، من موقتی بودم
یک تجمل. یک کرجیِ قرمز توی اسکله.
موهایم مثل دود از شیشه ی ماشین بیرون می زد.
حلزون های گردن کوتاهِ خارج از فصل.
اون زن بیشتر از این است. او مال توست که داشته باشی
او بزرگت کرده، رشد عملی و استعاری ات
چیزی که یک تجربه نیست. اون زن هارمونی است
او حواسش به پارو و پاروگیرِ قایق هست

او گل های وحشی را برای صبحانه کنار پنجره گذاشته
کنار چرخ سفالگری در ظهر نشسته
سه بچه زیر ماه آغاز کرده
سه فرشته که انگار میکل آنجلو طراحی کرده

این کار را با لنگ های بازش کرده
در ماه های وحشت ناک در کلیسای کوچک.
اگر بالا نگاهی بیندازی، آن بچه ها آن جایند
مثل بالن هایی زیبا که روی سقف آرمیده اند

اون زن همچنین هر کدام را در طول راهرو برده
بعد از شام، سرهایشان در خود خم شده
دو پایشان معترض، یک به یک
صورت آن زن قرمز با آواز و خوابِ کوتاه آن ها

من قلبت را پس می دهم
من اجازه می دهم
به خاطر فیوزی توی آن زن، که می لرزد
خشمگین در تاریکی، به خاطر جنده ی درونش
و خاک کردن زخمش
به خاطر خاک کردنِ زخمِ زنده ی کوچکِ قرمزش

به خاطر شعله ی سوسو زنِ زیر دنده اش
به خاطر ملوانِ مستی که در نبض چپش منتظر است
به خاطر زانوی مادر، به خاطر جوراب زنانه
به خاطر بند جوراب، به خاطر زنگ تلفن

زنگ تلفن کنجکاو
وقتی که تو در سینه و بازوها نقب می زنی
و با روبان نارنجی موهایش ور می روی
و جواب می دهی به تلفن، تلفن کنجکاو.

او کاملا لخت است و یکه.
او جمع خودت و رویایت است
از او بالا برو انگار از بنای یادبود، قدم بعد از قدم
اون زن محکم است

من چه، من آب رنگم
پاک می شوم
—-