یک هنر
الیزابت بیشاپ
ت: مهدی گنجوی
—–
ماهر شدن در هنر از دست دادن دشوار نیست؛
بسیاری چیزها گویی پُرند از این میل که از دست داده شوند
پس فقدانشان فاجعهای نیست.
هر روز چیزی را از دست بده.
بپذیر آشفتهحال شدن از کلید درهایی که گم شدند، ساعتی که به بدی گذشت.
ماهر شدن در هنر از دست دادن دشوار نیست.
بعد تمرین کن چیزهای بیشتری را از دست بدهی، سریعتر از دست بدهی:
مکانها و نامها و جایی که قرار بود
سفر بروی. هیچ کدام از اینها فاجعه نمیآورد.
من ساعت مچی مادرم را گم کردم. و ببین! آخرین، و یا
یکی مانده به آخرین، از سه خانهی محبوبم از کف رفت.
ماهر شدن در هنر از دست دادن دشوار نیست.
من دو شهر را از دست دادم، چه شهرهای دلربایی. و پهناورتر،
چند قلمرو را که در تصاحبم بودند، دو رودخانه، یک قاره.
دلم برایشان تنگ میشود، ولی این یک فاجعه نبود.
– حتی از دست دادن تو (آن صدای شوخ، ژستی که عاشقش هستم)
نباید دروغ بگویم [آن روز]. واضح است
ماهر شدن در هنر از دست دادن خیلی هم دشوار نیست
هرچند ممکن است به نظر شبیه (بنویسش!) شبیه فاجعه بیاید.