در ادامه علاقهام به تاریخنگاری خوابها بگذارید از خوابی بنویسم که در پانزده خرداد هزار و دویست و هشتاد و شش یکی از نویسندگان صوراسرافیل دید و در سومین شماره مجله صوراسرافیل، ذیل عنوان «خواب شگفت» با جزییات نگاشت.راوی به سبک قدما در نوشتن از خوابش از پریشانی افکار شبانه خود بهواسطه اندیشیدن به وضع ایران مینویسد. ماه در مشرق چون دوشیزهای بیمار تلالویی ضعیف داشته. سایهی اشجار و ابرهای قطعهقطعه بر روی ساختمانش میتابیده. مرغهای شبآهنگ از باغهای اطراف نالهی حزنانگیز و حیرتآور سر میدادهاند. به اتاق برمیگردد و به خواب میرود.در عالم رویا سطح کره زمین را مسطح میبیند. نفوس همهی ملل جهان را میبیند که از شمال و جنوب و مغرب به ایران نگاه میکنند. خاک ایران دو قطعه شده است. غرب و شمالغربی منور و درخشان و مردمش در آغوش فرشتگان و ارواح مجرد. شبیه یک بهشت موعود. مردم همه متبسم و خندان و زنده ابدی. فرشتگان سه بیرق بر دست دارند. بر یکی با نور آبی به قلم ثلث نوشته است طهران چهاردهم جمادیالاخر سال بیست و چهار. بر دومی با نور سبز به قلم نسخ نوشته تبریز ذی حجهی بیست و چهار و بر سومی به رنگ قرمز با خط نستعلیق نوشته طهران ربیع الاخر بیست و پنج.قطعه شرقی و جنوبی اما تاریک و تیره. کرورها شیاطین دور مردم را گرفته و میخوابانیدند. نفوس کثیره به حشیش و تریاک سرخوش. باقی به خواب جهل و غفلت. از آسمان چرک میبارد. همه چون مرده. صاعقه و برق تر و خشک می سوزاند. در هوا شیاطین تابوتی قیراندود با روپوشی سیاه به دوش میکشند که روی ان با خط شکسته به رنگ ظلمت نوشته است طهران شانزده ربیعالاخر بیست و چهار. بوی عفن در فضا.راویِ این خواب در ادامه صاحب امتیاز مجلهی صوراسرافیل را میبیند که در منتهای قسمتِ منور نشسته، با حیرت در آن نور و ظلمت مینگرد. راوی (این هیرونیموس بوش عصر مشروطهی ما) در حالتی که به کلی از حال طبیعی خارج و غرقِ عرق و بهت است از خواب برمی خیزد. خواب او انقدر مهم هست که در مهمترین جریدهی ان روزگار چاپ شود.