در زیر بریدهای از فصل پایانی شعر «سرزمین هرز» تیاسالیوت را ترجمه کردهام، البته قصدم از ترجمه این بریده دعوت شما به خواندنش خارج از بافت استعاری شعر الیوت، که در بحران آب معاصر در فلات ایران است. درنتیجه با تعبیری وامگرفته از بنیامین شما را دعوت میکنم با این «سوءبرداشت مولد» به سراغ خواندن این ترجمه بروید:
—–
بعد از قرمزی نور مشعل بر صورتهای عرقریز
بعد از سکوت یخزده در باغها
بعد از عذاب در اماکن سنگی
فغانها و گریهها
زندان و قصر و ولولهی
رعد بهاری بر کوههای دوردست
آنکه زنده بود حال مرده است
ما که زنده بودیم داریم میمیریم
با کمی صبر
اینجا آبی نیست تنها صخره
صخره و هیچآب و جادهای شنی
جاده بین کوهها بالا میپیچد
کوههایی که از صخره هستند بی هیچ آب
اگر آب بود میبایست میایستادیم و مینوشیدیم
بین صخرهها کسی نمیتواند بایستد یا فکر کند
عرق خشک است و پا در شن
اگر تنها آب در میان صخرهها بود
مرده دهان کوه با دندانهای پوسیده که نمیتواند تف کند
اینجا کسی نمیتواند نه بایستد نه دراز بکشد نه بنشیند
در کوهها حتی سکوت هم نیست
بلکه رعد نازای خشک بدون باران
در کوهها حتی تنهایی هم نیست
بلکه صورتهای سرخ عبوس که پوزخند میزنند و دندان قروچه میروند
از درهای خانههای خشتی ترکخورده
تنها اگر آب بود
و صخرهای نبود
اگر صخره بود
و آب هم
و آب
یک چشمه
آبگیری در میان صخره
تنها اگر صدای آب بود
نه زنجره
و آواز علف خشک
بلکه صدای آب بر صخرهای
و آواز باسترک در درختهای کاج
چکه چکه چیک چکه چکه چکه چکه
اما آبی نیست