شعری از ماکوتو اوکا
ترجمه مهدی گنجوی
براساس ترجمه نویسنده و Thomas Fitzsimmons
—–
کجا؟ پلهها کجایند؟
«آنجا. زیر پایت».
به کجا میروند؟
«فقط یک پله وجود دارد.
نه هیچ پله بالاتر. نه هیچ پایینتر».
قوز کرده لرزیدم
روی یک تخته متزلزل.
قله زیر من، یک دیگ با تیغ در چرخش
بالاانداز چون اقیانوس، در نوسان چون باد.
کجا؟ پلهها کجایند؟
«هیچجا. نه تو، هرجا، در این آسمان».
و آن صدای رعدآسا که محو شد
پلهای که رویش ایستاده بودم غیب شد.
زیرم شباهنگ را دیدم
بالای سرم اقیانوس را:
سبیلهای ماهی کفزی.
«پرواز کن! احمق»!
در هیچ افتادم.
ناگهان
لرزان
پایم را دیدم
در حال تعادل یافتن روی یک پله.