یادسپاری

به یاد خواهم سپرد
وقتی که تانکرهای آب به روستاها می‌رفتند
نویسندگان مبارز
با کراوات‌هایشان
به گورستان می‌رفتند
برای افطار.
به یاد خواهم سپرد
که ما سرعت از بین رفتن را
نمی‌شناختیم
چرا که سرعت از بین رفتن حسابی در بانک ما نداشت
و سرعت از بین رفتن برنامه تلویزیونی محبوب ما نبود
و سرعت از بین رفتن را
نمی‌شد با دوستمان پای تلفن در میان بگذاریم
و شاید خنده‌مان بگیرد.
به یاد خواهم سپرد
که تعداد دقایقی که داشتی از بین می‌رفتی را
با تعداد کلماتی که در این ستون باید جا بدهم
در ترازو بگذارم
بگذار به سایه‌ای که یک درخت روی آب انداخته
نگاه کنم و
هم سرعت با تو که داری از بین می‌روی
به خلسه فرو بروم
شاید من که در خود هیچ می‌شوم
تو هم با چمدانت
در کناره‌ی بیابان ایستادی و
یک کامیون برایت ایستاد و
بار و بندیلت را برد
به جایی که هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردی.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *