این شعر در برابر شما که دارید
بار و بندیلتان را جمع میکنید
چند کلمه است
در برابر یک کوه که دارد میریزد
به آب نگاه میکنم
که از ما دور میشود
و به خاک
که در سینه و چشمهایمان لانه میکند
و به زبانمان
که تا نوک ترسهایمان کوتاه شده است
و تخیلی که مثل علف هرز هر سال چیدهاند
گذاشتهاند جلوی طیور.
راه علاج را هم میگویند در خود فرو رفتن است
یا به اصلاحاااااااااااات چشم بدوزی
این را رادیو میگوید یا تلویزیون
وقتی که ساک مردمان اجبار به سفر
آن گوشهی اتاق افتاده است
و اخلاق همیشه زاویهای یافته
که از آنجا که نگاه بکنیم همه چیز سرسبز است
چرا که اخلاق همیشه میتواند در تقویم ما درست روز نوروز باشد
سفره را بچیند
سنتها را پاس دارد
بخندد
گیرم به ریش بقیه روزها که مثل نالههایی که دوست نداریم بشنویم
آن گوشه افتادهاند
آنجا که تلویزیون، رادیو
و تخیلات هرس شده
نمیگذارند ببینم