جایزه نوبل ادبیات امسال میتواند فرصتی باشد تا یکی دیگر از محدودیتهای نظری تاریخ نویسی شعر را کنار بگذاریم. در جریان رسمی تاریخ نویسی شعر، تاریخ شعر از تاریخ ترانه جدا روایت میشود. در عمل ترانهسراها و ترانهها از این تاریخ به طور کامل حذف میشوند. این تفکیک البته زیر بار نقادی تئوریک ناپایدار است، چرا که تفاوتهای ترانه و شعر بسیار ناپایدار هستند.
البته پیش از این دوست عزیزم امیر کلان در اثر جسورانه خودش، “هیچکس در بوته نقد”، این محدودیت را در عمل کنار زده بود و تا انجا که من می دانم برای اولین بار به لیریکهای یک رپر (هیچکس) به مثابه یک شعر برخورد کرده و درباره ساختار زیبایی شناسی، ایدههای فرمی، موسیقی درونی و قواعد هنری آن حرف زده بود. (هر چند مشخصا به تاریخنگاری این شعر در تاریخ ادبیات ایران نپرداخته بود.)
وقتی ترانه را وارد تاریخ شعر کنیم البته درک ما از ریشه های شفاهی تجدد ادبی افزون میشود. روایت ما از تاریخ شعر دهه هشتاد (با افزون شدن شاعران بسیاری به آن از رپرها، راکرها و نامجو وغیره) تفاوت چشمگیر مییابد. اسمهای متعددی از قدیم (مثل قمیشی و شهیار قنبری و غیره) از غیاب در میآیند. و البته فرصت به ما دست میدهد تا از تاریخ شنیداری شعر، تاریخ تحول تکنولوژیهای اجرا و تنوع امکانات شنیدن و تاثیر و نقش آنها بر تاریخ شعر فارسی بنویسیم.