موقت

همیشه از کودکی شروع می‌شود. یا می‌تواند بشود. مثل کنترل نداشتن بر عکسی که از کودکی تو در آلبوم‌ها مانده است. یا بر نظمی که دوست داشتی اتاق مشترک داشته باشد.
بعد همه چیز با تحقیرهای بدنی ادامه می‌یابد. در سرویس مدرسه. در استخر. با فکری که تنها در پشت مدرسه می‌توان به دوستی بر زبان آورد. دوستی که همیشه آخرش دور می‌شود. بعد با پنهان‌کاری دیگران از تو تشدید می‌شود. در هر چیزی که از ما پنهان می‌شود کنترل ما بر سرنوشتمان مسخره می‌شود. گذاشته می شود خودمان با تخیلمان علیه خود بتازیم. و این طور است که تخیل ما در تعریف هولناک‌ترین سناریوهای تحقیر خود ورز می‌یابد.
بعد با ناتوانی ما از تغییر زمان حال ادامه می‌یابد. تنها چیزی که می‌توان عوض کرد ذهن خودت است. بیرون همیشه چیزی ست که شمرده می‌شود. به شمارش می‌افتی. تعداد قدم‌ها برای رسیدن از نقطه‌ای به نقطه‌ای. همیشه اشتباه حدس می‌زنی.
جامعه، ارزش مالی ساعت کارت، توانت برای بر هم زدن عرف‌ها.
در صف هستی. سال‌ها. از دیدن کسی در آن صف هم متنفر می‌شدی. حالا در آن ایستاده‌ای.
همه دوستت دارند.
در شیشه به چهره‌ها نگاه می کنی. شاید در تصویر صورت‌هایی که نمی‌شناسی، محبتی ـ گیرم به اشتباه ـ بر تو افتاده باشد.

d4556c7be9966a729eac15a4f915d393

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *