والت ویتمن
مهدی گنجوی
—
زنی در انتظار من است، او همه چیز دارد، هیچ چیز در او غایب نیست،
با این همه همه چیز غایب بود، اگر سکس غایب بود، یا اگر رطوبتِ مردِ مناسب غایب بود
–
سکس شامل همه است
بدن ها، روح ها، معناها، دلایل، عفت ها، ظرافت ها، نتایج، اعلام ها،
آوازها، فرمان ها، سلامتی، غرور، راز مادرانه، مایع سفید،
همه ی امیدها، هدایا، اعطاها،
همه ی شورها، عشق ها، زیبایی ها، عیش های زمین،
همه ی حکومت ها، قضات، خدایان، انسان هایی که دنبالشان می روند
همه در سکس هست، به شکل اجزایی از آن، و توجیهاتی برای آن.
–
مردی که من دوست دارم لذت سکس را بدون شرم می شناسد و اذعان دارد
زنی که من دوست دارم می شناسد و اذعان دارد
–
حال زنِ بی حس را معزول می کنم
می روم با زنی باشم که منتظرم است، و با آن زن ها که خون گرمند و مناسب من،
می بینم که مرا می فهمند، و مرا انکار نمی کنند،
می بینم که ارزش مرا دارند، شوهرِ ستبر آن زن ها خواهم بود.
–
یک ذره هم از من کم تر نیستند،
آن ها صورت هایشان به تیرگی گراییده با خورشیدهای تابان و بادهای جاری،
بدنشان آمادگی و قدرت قدیمی الهی را دارد،
آن ها می دانند که چطور شنا کنند، پارو بزنند، برانند، کشتی بگیرند، تیر بزنند، بدوند، اعتصاب کنند،
پس بکشند، پیش بروند، مقاومت کنند، از خود دفاع کنند،
آن ها در حق خود نهایتند، آرامند، پاک، به خوبی در تصاحب خودشان.
–
من تو را به خود نزدیک می کشم، تو ای زن!
نمی توانم بگذارم بروی، به تو خوبی می کنم،
برای توام، برای منی، نه فقط به خاطرخودمان، که به خاطر دیگران،
در احاطه ی تو قهرمانان و رامشگران بزرگتر خوابیده است،
آن ها نمی پذیرند با سرانگشتانِ کسی جز من از خواب بیدار شوند.
–
این منم، تو ای زن، راهم را باز می کنم،
من محکمم، تندخوام، گنده ام، منصرف نمی شوم، اما عاشق توام،
من بیش از آن چه نیاز است آزارت نخواهم داد،
من میریزم برای شروع کردن پسرها و دخترهایی که برای این ملل ها مناسبند، من فشار می دهم با ماهیچه های آرام ِبی ادب،
من به خوبی خودم را مهیا می سازم، به هیچ خواهشی گوش نمی دهم،
من جرات می کنم نروم تا حواله کنم آن چه مدت ها جمع شده است در من.
–
از طریق تو من رودخانه های جمع شده ی درونم را خشک می کنم،
در تو من هزاران سالِ رو به پیش را می پوشانم،
روی تو من پیوند می زنم پیوندهای بهترین دوست داشته های خودم و آمریکا را،
قطره هایی که روی تو می چکانم باید دختران تندخو و قهرمان برویاند،
هنرمندان، موزیسین ها، و آوازخوانان جدید،
بچه هایی که بر تو می آورم باید به نوبه خود بچه هایی بیاورند،
من عشق خرج می کنم و باید مردان و زنان کامل بخواهم،
باید از آن ها بخواهم که با دیگران در هم آمیزی کنند، همان طور که من و تودر هم می آمیزیم اکنون،
من باید روی میوه هایِ جریانِ بارش آن ها حساب کنم، همان طور که روی میوه های جریانِ بارشی که اکنون می دهم حساب می کنم،
من باید در جست و جوی بذرهای عاشق باشم از تولد، زندگی، مرگ، نامیرایی، من حالا این همه عاشقانه می کارم.