ویلیام بلیک
مهدی گنجوی
—
به باغ عشق رفتم
و چیزی دیدم که هیچ گاه ندیده بودم
کلیسایی ساخته شده در میانِ
آن جا که قدیم بر روی سبزه ها بازی می کردم
–
و درهای این کلیسا بسته بودند
و “ همانا تو نباید” روی در نوشته بود
پس رو به باغ عشق کردم
که آن همه گل های شیرین داشت
–
و دیدم با قبرها پر شده است
و سنگ قبرها آن جا که گل ها باید می بودند
و کشیش هایی با خرقه های سیاه داشتند دور می زدند
و با گلی خاردار آرزوها و عیش هایم را می بستند
Painting by William Blake, Oberon, Titania and Puck with Fairies Dancing , 1786
درود. این یعنی چی “و با گلی خاردار آرزوها و عیش هایم را می بستند”؟؟؟؟ مگر می شود آرزو یا عیش را گلی خاردار بست؟؟ و اگر هم بتوان چنین چیزی گفت، چه معنایی من خواننده باید از آن برداشت کنم؟؟؟ این ترجمه ناقص و ناگویا است.