جمال الغیطانی را به واسطهی رمانِ “زینی برکات” باید جورج اورولِ منتقدِ ایدئولوژیهای اسلامگرا دانست. رمان زینی برکات (نوشته شده در ۱۹۷۴) مشهورترین اثرِ این نویسندهی بزرگِ مصری است. داستان آن در قاهرهی قرنِ ۱۶ میگذرد و موضوع آن ظهور و توسعهی قدرت سیاسی یک محتسبِ جدید به نام زینی برکات در آخرین دههی حکمرانی مملوکها در مصر است. جمال الغیطانی که شغل اولیه اش طراحی فرشِ ایرانی بوده است، تار و پود رمان خود را بر اساس متنی تاریخی متعلق به قرن ۱۶، وقایع نگاری محمد ابن ایاس، بافته است.
هر چند که این رمان در اواخر قرون وسطی اتفاق میافتد اما صرفا پژوهشی در جوامع مسلمان در اواخر قرون وسطی نیست، بلکه مفاهیمی هم چون سلطه، حیطهی خصوصی و امنیت را در دولتی با ایدئولوژیِ اسلامی مورد پژوهش قرار میدهد. گرچه در زمان چاپ اول این رمان بسیاری آن را تفسیری بر رژیم پلیسیِ جمال عبدالناصر در مصر یافتند اما امروز با گذر بیش از سه دهه از نشر این شاهکار ادب عرب و با عنایت به حوادثی که در این سه دهه کشورهای مسلمان نشین منطقهی خاورمیانه را در نوردیده است، میتوان این اثر را معادل رمان ۱۹۸۴ جورج اورول برای دولتهای با ایدئولوژیِ اسلامی دانست. بدین معنا که این اثر نشان میدهد چگونه ایدئولوژی اسلامی با خوانشِ متون مذهبی و استفاده از ریتوریکی ویژه به حکمرانی بر فضاهای شهری، کنترل شهروندان و تاسیس سیستم پلیسی با ابزارِ مدرن دست مییازد.
در این مقاله بر آنم تا با بررسی استراتژیهای روایی این رمان نشان دهم چگونه جمال الغیطانی با حفظ شباهتها و جعل تفاوتهایی توانسته است از دل یک متن تاریخی به خلق رمان برسد. مدعی هستم که این رمان، به هیچ وجه به مفهوم رایج آن، رمانی تاریخی نیست. رمان قصد آن را ندارد تا با قرار دادن خود در زمانی در گذشته حوادثی را که ممکن است در آن زمان روی دهند دراماتیزه کند، بلکه این رمان اقامه کردن متنی چند صدا از دل یک متن تاریخیِ تک صدایِ قرون وسطی ایست؛ اقامه کردن رمان علیهِ تاریخ.
جمال الغیطانی و رمان زینی برکات
جمال الغیطانی متولد ۱۹۴۵ در خانوادهای کم بضاعت است، در کودکی به قاهره مهاجرت کرد و در محلهی معروف الجمالیه زندگی کرد. محلهای که پیش از این بزرگترین نویسندهی معاصر مصر، نجیب محفوظ، را تربیت کرده بود. تربیت کودکی اش به عنوان طراح فرش ایرانی بوده است. شغلی که خودش معتقد است در “ساختنِ” رمان هایش به او کمک شایانی کرده است[1].
در اکتبر ۱۹۶۶ برای ۶ ماه به دلیل انتقاد از رژیم عبدالناصر به زندان افتاد، در سلولهای بدون اسباب و اثاثیهای که در آنها صدای فریادهای افرادِ تحت شکنجه شنیده میشد.[2] در جنگ ۱۹۶۷ او به عنوان خبرنگار جنگی حاضر بود و از نزدیک شاهدِ “بی نظمیِ هراس برانگیز” نیروهای مصر در نبردی که به شکست آنها منجر شد بود.
برای بسیاری از مردم و روشنفکران، تاثیر اصلی شکست در جنگ ۱۹۶۷ از دست دادن اعتماد به نفسِ کاذبی بود که ایدئولوژی ناصر در آنها ایجاد کرده بود؛ خروج از توهمی دسته جمعی. الغیطانی این شکست را در کنار حضور انورسادات در اورشلیم (به سال ۱۹۷۶) تاریکترین روزهای زندگی خود میداند.
بنا به نظر “سامیه محرز”، محقق ادبیات عرب، این شکست منجر به بازنگری در ایدئولوژی و هم چنین زبانی شد که این ایدئولوژی را تبلیغ میکرد. بسیاری از نویسندههای جوان، نویسندههای مصری نسل پیش از خود را به دلیل “سکوتشان در مقابل واقعیتهای مصر” محکوم کردند. نتیجهی این شرایط بازنگری در فرمهای ادبی، بازنگری در نقش نویسنده در جامعه و بازنگری در مفهوم بازنمایی واقعیت در آثار ادبی بود.[3] نسلی در ادبیات مصر سر بر آورد که خود را “بدون پدر” میدانست.[4]
جمال الغیطانی در پی شکست ۱۹۶۷ “ابن ایاس” را کشف میکند. نویسندهای که در قرن شانزدهم شکستِ ارتشِ مصر را در نبرد با نیروهای عثمانی به چشم خود دیده بود. افسوسی که این دو نویسنده از این دو شکست میخوردند آنها را به یکدیگر نزدیک میکند و حاصل این هم نشینی رمان “زینی برکات” میشود.
زینی برکات اولین بار در سال ۱۹۷۴ به چاپ رسید. در سال ۱۹۹۰ تبدیل به اولین رمانِ عرب زبانی شد که توسط انتشارات پنگوئن به چاپ رسیده است. بعدها ادوارد سعید دیباچهای بسیار ستایش برانگیز بر این اثر نوشت؛ دیباچهای که بر شناخت هر چه بیشتر این نویسنده در دنیای انگلیسی زبان تاثیر داشت.
داستان این رمان در اوایل قرن ۱۶ میگذرد، در ده سال آخر حکمرانی دویست سالهی مملوکها بر مصر، درست پیش از آن که حملهی عثمانی در ۱۵۱۷ به این دورهی دویست ساله پایان دهد. رمان فضایی مملو از بی ثباتی سیاسی را به تصویر میکشد که توام با ظهور سیستم پلیسی جدید است. زمانهای که افراد، چه دانشجوی فقیر دانشگاه الازهر و چه رئیس جاسوسان قاهره، کنترل محدودی بر سرنوشت خود دارند. این رمان داستان ظهور محتسبی جدید به نام زینی برکات است، محتسبی که با وارد شدن به عرصهی سیاسی امید اصلاحات اقتصادی و سیاسی را به همراه میآورد اما کم کم این ترس از اوست که جای امید به او را در اذهان هوادارانش پر میکند.
زینی برکات از یک پرولوگ، ۶ فصل و یک اپیلوگ تشکیل شده است. پرولوگ بخشهایی از مشاهدات یک سیاح ایتالیایی به نام ویسکوتی جیانتی ست. او قاهرهی روزهای بعد از شکست از عثمانی را -که بی شباهت به قاهرهی امروز هم نیست- با این توصیفات هراس برانگیز ترسیم میکند:
“چهرهی قاهره چهرهی یک غریبه است، گویی من آن را در سفرهای پیشینم ندیده ام. من شهر را مثل بیماری میبینم که در آستانهی گریه است، مثل زنی هراسان با ترس از تجاوز در انتهای شب. حتی رنگ آبیِ آسمان نازک است؛ انباشته از ابرهایی مملو از مهی بیگانه که از سرزمینهای دور آمده است.”[5]
بعد از این پرولوگ رمان به عقب بر میگردد تا داستان سقوط محتسبِ پیشین و ظهور محتسب جدید (زینی برکات) را تعریف کند. این بخش شش فصل است که تحت عنوان شش “خیمه” نام برده میشوند. بیشتر حوادث رمان به طور مستقیم یا غیر مستقیم به زینی برکات مربوطند.اما او هیچ گاه راوی هیچ فصلی نمیشود. از همین رو خواننده همیشه از “او” میشنود اما هیچ گاه از “زبانِ او” نمیشنود. آن طور که منتقدِ ادب عرب “سزا قاسم ” میگوید: «زینی برکات جز از دریچهی آگاهی دیگران در رمان ظاهر نمیشود. او حاضر/ غایب است و هر چند همهی شخصیتها منزوی هستند و اهل پنهان کاری اما زینی برکات در زندگی درونی همهی آنها حاضر است. تمرکز رمان بر شخصیت زینی ست اما او هم هیچ جا نیست و هم همه جا هست. او محتسب، نمایندهی عدالت، است، او ورای قانون است اما هیچ کس نمیداند او در واقع کیست.»[6]
از طریق چنین تمهیدی ست که این رمان فضایی کافکایی پیدا میکند؛ در بیشتر اوقات افراد دارند دربارهی کسی صحبت میکنند که “اختیار دار” زندگی آن هاست، اما این نماد قدرت نه خودش خودش را تعریف میکند و نه کسی او را تعریف میکند. حتی زکریای رازی، رئیس ادارهی جاسوسان هم اطلاعی از پیشینهی این محتسب جدید ندارد.
زکریای رازی رئیس جاسوسان است، جاه طلب، خلاق با منابع اطلاعاتی روزافزون. او در طول رمان دست به ابداع یک شبکهی بسیار موثر جاسوسی در سرتاسر کشور میزند.
دو دانشجوی دانشگاه الازهر شخصیتهای دیگر داستان هستند. یکی از آنها در ازای دریافت مبلغی چند به جاسوسی از همکلاسیانش مشغول است. او که در ابتدا مشکلات اقتصادی خود را ریشهی این عمل میداند پس از مدتی جاه طلبیهای شخصی خود را در شبکهی جاسوسان دنبال میکند.
سعید، دانشجوی دیگر، ایدِهآلیست است. فردی ست که در ابتدای امر هوادار برکات بوده است و در طول رمان با مشاهدهی وجوه ریاکارانه و تناقضهای رفتاری برکات از او دلزده میشود و به مخالفت با او بر میخیزد. مخالفت او آن قدر بالا میگیرد که در یک تجمع عمومی علیه برکات شعار میدهد؛ عملی که منجر به دستگیری و شکنجهی او میشود. آخرین “خیمه” به او تعلق دارد. او از زندان آزاد شده فقط و فقط برای این که مبدل به جاسوسِ استادش در دانشگاه شود. او که هویت و یکپارچگی ذهنی خود را از دست داده است، هم عشق خود را از دست داده و هم ایدهآلهای خود را.
رمان با اپیلوگی تمام میشود. بخشی از خاطرات همان سیاح ایتالیایی، جیانتی، است. در این بخش او پایان شکه کنندهی داستان را برای خواننده رو میکند: باقی ماندن براکات در قدرت حتی پس از شکست در مقابل عثمانی: «در سفرهایم هیچ گاهی شهری را چنین ویران ندیدم. بعد از چند وقت جرات کرده به خیابان رفتم. مرگ، سرد و سنگین، در هوای شهر تکان میخورد. ارتش عثمانی به خیابانها میریخت و چون طوفان به خانهها میریخت. در این جا دیوارها فاقد هر ارزشی هستند، درها حذف شده اند، امنیت گم شده است و هیچ دعا و زاری ای فایده ندارد.» [7]
تاریخ و رمان
منبع اصلی این رمان وقایع نگاری ابن ایاس (بدایع الظهور فی وقایع الدهور) است. ابن ایاس شاهد عینی سالهای آخر حکومت دویست سالهی مملوک ها، شکست آنها از عثمانی و سالهای آغازین حکمرانی عثمانی بر مصر بوده است. الغیطانی اولین نویسندهی عربی نیست که به وقایع نگاریهای قرون وسطی رجعت میکند. جورجی زیدان (۱۸۶۱-۱۹۱۴) رمان نویس عرب -که ترجمهی آثارش در پیدایش رمان فارسی هم بی تاثیر نبوده است- دیگر نویسندهای ست که به تاریخ علاقه داشته است.
زیدان در رمان هایش میخواست تا رابطهی بین مردم و فرهنگهای جهان اسلام را بازسازی کند. او میخواست مخاطب عامهی عرب را اسیر جذبهی داستانِ خود کند تا از این طریق آنها را از تاریخِ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شان مطلع سازد. [8]
طبق نظر ادوارد سعید، تاریخی که زیدان به آن میپردازد یارِ کمکی ناسیونالیزم اعراب است. بدین معنا که قصد این تاریخ این بوده که در سالهای پایانی قیمومت اروپاییها بر اعراب، پهنای تاریخی لازمی را برای مبارزهی افراد به قصدِ به دست آوردن ملیت به آنها اهدا کند. بدین جهت مخاطبی که کتابهای زیدان را میخوانده، با خواندن آنها ملیتی خیالی را در زمان گذشته فرض میکرده است و از این راه ملیتی را برای زمان حاضر خود به دست میآورده[9].
اما نگاه الغیطانی به تاریخ و رمانِ تاریخی بسیار متفاوت با این نگاه است. برای او نوشتن یک رمانِ تاریخی نه فقط روایت کردن حوادث تاریخی که بازی کردن با متنهای تاریخی ست. تاریخ تنها مردمی نیست که زمانی دیگر در مکانی دیگر میزیستهاند بلکه متنی ست که شیوهی روایی خاص خودش را داشته است. همین شیوهی روایی ست که مورد نظر الغیطانی قرار گرفته. او گاهی از این شیوه تقلید میکند، گاهی امکانات فکاهی آن را میسنجد و گاهی در ضعف هایش پژوهش میکند.
براساس نظر “محرز”، جمال الغیطانی از سویی تا آن جا که ممکن بوده است به شیوهی زبانِ نوشتاری ابن ایاس پایبند بوده است اما از سوی دیگر ساختار آن متن را متحول کرده است.[10] جمال الغیطانی از یک سو اسناد و مدارکی تاریخی با همان سبک نگارش و ریتوریک آن زمان تولید کرده و در لا به لای داستان به شکل گزارشات جاسوسی، نامههای سران، و احکام حکومتی آورده است و از سوی دیگر با چند صدا کردن راویان داستان و غیر قابل اعتماد کردن راویانش متن یک پارچه و تک صدای تاریخ را تبدیل به متنی چند صدا کرده است؛ که در آن واقعیت همیشه چیزی ست لرزان.
از سوی دیگر این رمان چون نوشتههای زیدان در صدد نیست تا دربارهی شکوه باستانی اعراب سخندرایی کند. رمان او آموزشی نیست بلکه انتقادی ست. از همین رو زینی برکاتِ رمان او پژوهشی دربارهی شخصیت واقعی زینی برکات در آن دورهی تاریخی نیست، بلکه ابعاد چندگانهای پیدا میکند؛ از یک سو تصویر گر معضلات اصلاح گری سیاسی -اخلاقی در قرن ۱۶ است، از سوی دیگر در موازاتی غیر قابل کتمان با حوادث معاصر با این رمان در تاریخ مصر میگذرد و در نهایت در بازخوانی ای که امروز میتوانیم بکنیم رمانی ست پیشگویانه دربارهی ظهور و تثبیت حکومتهای امنیت محور با ایدئولوژی اسلامی.
زینی برکات به عنوان محتسب جدید تلاش میکند تا “ایدههای اخلاقیِ” خود را در جامعه تسری دهد. او هشدار میدهد که مامورانش نادرستی را در هر کجا که باشد میبینند و او را از آن مطلع میکنند. در نتیجه در زمان تصدی او “عصمت و اخلاق” تبدیل به موضوعاتی “امنیتی” میشوند در نظامی پلیسی که داستان نکیر و منکر را برای توسعهی اقتدار امنیتی خود سر لوحه قرار میدهد.
در “خیمهی دوم” زکریای رازی، رئیس جاسوسان، دربارهی برخی روایات اسلامی فکر میکند. او به یاد میآورد که هر انسانی دو فرشته بر روی شانههای خود دارد. یکی بر روی شانهی راست در حال ضبط اعمال نیک و دیگری بر روی شانهی چپ؛ در حال ضبط اعمال بد. او هم چنین فرشتههایی را به یاد میآورد که از اعمال انسان در قبر بازجویی میکنند. به نظر او این فرشتهها بازجویانی حرفهای میآیند که ” بازجویی میکنند، پرسش میکنند، امتحان میکنند و حقیقت را از درونِ مرده بیرون میکشند با استفاده از گرزی که دردی بی همتا به جای میگذارد”[11]
او فکر میکند که آیا این فرشتهها ماموران و همکارانی هم دارند یا نه؟ فکر میکند چگونه میتوانند دو نفر را که هم زمان خاک شدهاند بازجویی کنند. او به نظام آنها حسودی میکند و میگوید:
“چه سیستمی! چه نظام تابناکی! این گونه است: نظم همهی آفرینش بر آن است که هیچ کاری، حتی یک کارِ خوبِ واحد یا یک کارِ بدِ واحد، ضبط نشده باقی نماند.”[12]
در فصل سوم زینی برکات به رئیس جاسوسان خود پیشنهاد میدهد تا لیست کاملی از افراد و مشاغل آنها تهیه کند. اسم همهی افراد بایستی در دفترهای منظمی ثبت شود طوری که بتوان همیشه آنها را تعقیب کرد. او حتی روش تنظیم کردنِ گزارشات جاسوسی را معلوم میکند. حتی به نظرش هر فرد بایستی برچسبی به سینه داشته باشد حاوی شمارهای که همان شمارهی وی در لیست مذکور است. در واقع این تکنیکهای جدید میخواهند دولت را به نهادی تبدیل کنند که میتواند جایگزین نکیر و منکر گردد. در حالی که نکیر و منکر فرشتگانِ درونیِ غایبی بودند، دولتِ زینی برکات آنها را به اسباب و آلات قابل اشارهی کنترل و نظارت تبدیل میکند.
در بخش دیگری از رمان، زکریا، رئیس جاسوسان، با حسادتی که در زبانش فوران میکند به روز قیامت فکر میکند. او پیش بینی میکند که روزی سرویسهای اطلاعاتی خواهند توانست اعضای بدن را به حرف بیاورند:
“من روزی را میبینم که جاسوسان میتوانند نجواها و نالههای هم آغوشی زن و مرد را بشنوند. اگر مکالمهای بین دو نفر روی رودخانهی نیل در جریان است، میتوانم همین طور که این جا نشسته ام آن را بشنوم و در آن مداخله کنم و آن را تغییردهم به سویی که دوست میدارم. من روزی را میبینم که اعضای بدن یک فرد از او جدا میشوند و مورد بازجویی قرار میگیرند و آنها توان انکار ندارند. [13]“
به طرز مطایبه برانگیزی، از میانِ همهی روشهای جدید کنترلی که با حضور زینی برکات در جامعه تزریق میشود تنها یک مورد با مقاومت نهادهای سنتی مواجه میشود: آویزان کردن لامپ جهت روشنایی معابر! چرا که مردم آن را مغایر با “عصمت و حیا” میبینند. ” آویزان کردن چراغ زنها را ترغیب میکند تا بعد از نمازِ عصر از خانه خارج شوند”. واعظ در نماز جمعه به این اقدام اعتراض میکند و میگوید: “خداوند روز را آفرید و شب را آقرید: شب را تاریک آفرید و روز را روشن کرد. خداوند شب را پناه گاه ما قرار داد، آیا ما میخواهیم پوشش خود را کنار بزنیم؟ “
این رمان هم چنین پژوهشی ست دربارهی روشهایی که میتوان در یک فرهنگ سیاسیِ عام فریب اسلامی از توان اسطورههای مذهبی به جهت بالا بردن پایگاه اجتماعی بهره برد. برای مثال زینی برکات در اعلامیهای عمومی دری از درهای خانهی خودش را برای دریافت شکایات مردمی اختصاص میدهد. دری که به شکلی مطایبه برانگیز هیچ گاه دیگر سر و کله اش در رمان پیدا نمیشود. شایعه پراکنی یکی دیگر از روشهای تثبیت قدرت سیاسی اوست. شایعه میشود که او روز و شب به طور ناشناس به خیابانها میآید و به اعمال مردم نظاره میکند. برخی شایعات او را فرستادهی خدا میدانند، برخی میگویند او هر شب ساعتهای متمادی به خاطر افرادِ غمگین سرزمینش گریه میکند. حتی شایعه ایست که او قرآن را به قلبش میشناسد و تفسیری پنهانی بر قرآن نوشته است که در دسترس هیچ کس نیست.[15] شایعاتی که همه به کیش شخصیت زینی برکات در طول رمان میافزایند و مسیر تبدیل شدن او را از مصلحی اجتماعی به عام فریبی سیاسی که حکمرانیش را بر سرزمینِ ویران هم ادامه خواهد داد ترسیم میکنند.
Bibliography
Draz, Céza Kassem, “In Quest of New Narrative Forms: Irony in the Works of Four Egyptian Writers: Jamāl al-Ghīṭānī, Yaḥyā al-Ṭāhir ʿAbdallah, Majīd Ṭūbyā, Ṣunʿallah Ibrāhīm (1967-1979).” Journal of Arabic Literature 12 (1981): 137-159
Ghitani, Gamal- al, Zayni Barakat, Translated by Farouk Abdel Wahab. Cairo: The American University in Cairo Press, 2004
Little, Donald P. “Historiography of the Ayyubid and Mamluk epochs, ” in The Cambridge History of Egypt volume one, ed. Carl F. Petry, 412-444. Cambridge: Cambridge University Press, 1998
Mehrez, Samia, “Bricolage as Hypertextuality: a Study of Narrative Structure and Narrative Modes in the Works of the Contemporary Egyptian Writer Gamal al-Ghitani.” Phd diss., University of California, 1985
Mehrez, Samia. Egyptian Writers between History and Fiction. Cairo: The American University in Cairo Press, 1994
Rastegar, Kamran.” Literary Modernity between Arabic and Persian Prose: Jurji Zaydan’s Riwayat in Persian Translation,” Comparative Critical Studies 3 (2007); 359-378
Sheehi, Stephen.“Doubleness and Duality: Jurjī Zaydān’s “Al-Mamlūk al-Shārid” and Allegories of Becoming.” Journal of Arabic Literature 1 (1999): 90-105
Winter, Michael. Egyptian Society Under Ottoman Rule, 1517–1798. London: Routledge, 1992
پانویسها
[1]
Samia Mehrez, Egyptian Writers between History and Fiction (Cairo: The American University in Cairo Press, 1994), 97
[2]
Interview with al-Ahtam: Gamal El-Ghitani: A scent of history
[3]
Samia Mehrez, “Bricolage as Hypertextuality: a Study of Narrative Structure and Narrative Modes in the Works of the Contemporary Egyptian Writer Gamal al-Ghitani” (Phd diss., University of California, 1985) 6
[4]
Céza Kassem Draz, “In Quest of New Narrative Forms: Irony in the Works of Four Egyptian Writers: Jamāl al-Ghīṭānī, Yaḥyā al-Ṭāhir ʿAbdallah, Majīd Ṭūbyā, Ṣunʿallah Ibrāhīm (1967-1979),” Journal of Arabic Literature 12 (1981): 137
[5]
Gamal al-Ghitani, Zayni Barakat, trans. Farouk Abdel Wahab. (Cairo: The American University in Cairo Press, 2004) 1
[6]
Draz, “In Quest of New Narrative Forms,” 144
[7]
Ghitani, Zayni Barakat, 239
[8]
Kamran Rastegar,” Literary Modernity between Arabic and Persian Prose: Jurji Zaydan’s Riwayat in Persian Translation,” Comparative Critical Studies 3 (2007): 362
[9]
Edward Said, foreword to Zayni Barakat, by Gamal- al Ghitani, (Cairo: The American University in Cairo Press, 2004), viii
[10]
Mehrez, “Bricolage as Hypertextuality.” 67
[11]
Ghitani, Zayni Barakat .83
[12]
Ghitani, Zayni Barakat. 83
[13]
Ghitani, Zayni Barakat, 201
[14]
Ghitani, Zayni Barakat 86
[15]
Ghitani, Zayni Barakat, 88