مارسل پروست و فیس بوک

 مارسل پروست و فیس بوک

خیل چشم گیرِ افرادی که روزانه در فیس بوک حضور داشته ولیکن ولو یک اظهار نظر جزئی هم در هیچ موردی نمی کنند و تنها گاه که عکسی از فردی در فیس بوک شیر می شود آن را لایک می زنند این سوال را به ذهن متبادر می کند که واقعا کسی که سال ها در فیس بوک است، نه اصولا چیزی می نویسد و نه چیزی را لایک می کند کیست؟

به نظر من اصولا تغییراتی که فیس بوک در سال های اخیر کرده است برای جلب توجه این گروه بوده است، چرا که فیس بوک با جذب کردن این افراد به مراودات خود به اقتصاد شکوفا تری می رسد از این رو باید اضافه شدن امکان مشاهده ی رفتارهای فیس بوکی افراد دیگر را در همین راستا دانست. این امکان به حضارِ خاموش امکان نظارت بیشتری را می دهد؛ بعضی از آن ها را تبدیل می کند به مامورین نگهبانی ای که می توانند در آن واحد طبقات متفاوت، سالن ورزشی و استخرِ یک ساختمان را از پشت مونیتورِ خود مشاهده کنند.

نگهبانانی که روزگاری از دیدن چراغ روشنِ آیکون یک فرد در یاهو مسنجر پروسه ی نظارتی-قضاوتی خود را شروع کردند و حالا که به چنین امکانات وسیع نظارتی ای رسیده اند -امکاناتی که آن ها را نکیر و منکرهای دنیای مجازی می کند- از شوق آن ها را به له له رسانده است. مهم ترین چیزی که این اکثریت را عصبانی می کند خطاب قرار دادن آن هاست. چرا که آن ها از خطاب قرار داده شدن متنفرند. من آن ها را خطاب می کنم.آن دسته از شما که نگهبان نیستید، مرا یاد عمه لئونی در رمان در جست و جو می اندازید. عمه ای پیر که در اتاق مخصوصش زندگی می کند، کنار میزی که جعبه ی قرص هایش و جعبه ی دعاهایش روی آن است و از پنجره به بیرون نگاه می کند. هر روز . تمام روز. بقیه اش را از زبان پروست بشنوید:

“عمه بی شک به خوبی می دانست که هرگز از خانه بیرون نخواهد رفت، اما این عزلت همیشگی را درست همان دلیلی که به گمان ما باید دردناک ترش می کرد، برای او آسان می ساخت: کنار افتادگی اش را ناتوانی ای بر او تحمیل می کرد که هر روزه در خود می دید و هر کار و هر حرکتی را برایش، اگر نه رنجناک، ستوه آور می ساخت و بی حرکتی و گوشه گیری و سکوت را استراحتی شیرین و آرامبخش و خجسته می کرد.”

 Redon1

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *