بایگانی برچسب: انقلاب ادبی

از انقلاب ادبی نیما، تا شعر نیمایی تا انقلاب‌زدایی از شعر نو

«تفاوت من با مردم در این است که مردم درباره‌ی من فکر می‌کنند اما من این‌طور زندگی می‌کنم و همه چیز در زندگی ست… راجع به انسانیت بزرگتری فکر کنید. پیوستگی خود را با آن در راه فهم صحیح آن چیزهایی که مربوط به اساس آن است.» از نامه نیما به احمد شاملو (۱۳۳۰)
۱) از نوگرایی ادبی مشروطه تا انقلاب شعری نیما
انقلاب ادبی نیما در ادامه جنبش ادبی و نوزایی ادبی مشروطه رخ داد و در پیوند عمیق با تغییر ساخت اجتماعی ایران در آن دوران. به این معنا خدمت بزرگ نیما در ادامه آن جریان‌ها و کوشش‌ها و خدمات متعدد افرادی چون میرزآقا خان، تقی رفعت و دیگران است. هرچند برای مشخص کردن تفاوت او با دیگران در پیش از او نباید صرفا انقلاب نیما را مثلا به عینی‌گرایی، سمبولیسم، نزدیکی زبان شعر به زبان گفتار و مانند آن محدود کرد. بلکه تفاوت‌های بارز او با دیگرانی پیش از او که در راستای نوزایی ادبیات خدمت‌رسانی کرده بودند در پیوند تئوری شعرش با ماتریالیسم تاریخی و صورتبندی های دیالکتیکی اوست که انقلاب ادبی نیمایی را رقم زد.
۲) الینه شدن انقلاب شعری نیما به «شعر نیمایی»
در عمل به مرور زمان وقتی که پیوند تئوری شعر نیما با تئوری تاریخ او (ماتریالیسم تاریخی نیما) و نیز دیالکتیک فرم و محتوای او کم‌اهمیت جلوه داده شد، «انقلاب ادبی نیما» به «شعر نیمایی» الینه گشت، گویی پیشنهاد نیما «شعر نیمایی» بوده است. در حالی که نیما متکی بر دیدگاه دیالکتیکی خود در نامه به شاملو می‌نویسد: «اصیل‌ترین قالب‌ها برای مفاهیم شعری ما سازگارترین قالبی ست که همان مفاهیم به تفاوت خود درخواست می‌کنند». با الینه شدن انقلاب ادبی نیما به «شعر نیمایی» راه برای تعریف دسته‌بندی‌های جدید شعری در مقابل یا متفاوت از «شعر نیمایی» باز گشت. به طوریکه پس از مرگ نیما و خاصه با رشد صنعت فرهنگ در دهه چهل در یک انحراف از انقلاب و نگرش تاریخ‌مند شعر نیما، تئوری شعر حجم خود را فراتاریخی شناساند (رجوع کنید به نامه رویایی به اسلامپور آنجا که به اسلامپور می‌نویسد: «گفتم که این یک conception جهانی ست. و در قلمرو تمام هنرها، ما به این حقیقت رسیده‌ایم که ناب‌ترین خلاقیت‌های ذهن بشر از کهن تا معاصر وقتی به نابی و اطلاق رسیده‌ است که همین مکانیسم را داشته است که به اختصار نوشته‌ایم، یعنی عبور از اسپاسمان‌های ذهن».) و گرچه خود شعر «حجم» میراث سکولاریسم را حفظ کرد، راه برای ظهور شعرنو الهیاتی و عرفانی در برخی از شعرای «دیگر» باز شد (برای بررسی ریشه‌های ورود الهیات به تئوری شعر «دیگر» مراجعه کنید به مقاله تطور تئوری ترجمه شعر بیژن الهی، مهدی گنجوی، مجله هنگام). شعر «سپید» نیز با تعریف خود در مقابل فرم شعرنیمایی به الینه شدن انقلاب شعر نیما کمک رساند و در این راستاست که تاکید شاملو بر «الهام» در سرایش شعر را که مشخصا خلاف تاکید نیما بر «ساختن شعر» است می‌توان به مثابه یک نمونه از عبور شاملو از ماتریالیسم دیالکتیکی نیما بازخواند. (نیما در نامه‌اش به شاملو می‌نویسد: «وزن صدای احساسات و اندیشه‌های ماست. مردم با صدا زودتر به ما نزدیکی می‌گیرند. من خودم با زحمت کم‌وبیش و گاهی به آسانی به موضوع‌های شعر خودم، که دیده‌اید چه بسا اول نثر آن را نوشته‌ام، وزن می‌دهم»).
۳) نوگرایی ادبی معاصر: انقلاب‌زدایی از شعر نو
در تداوم و تعمیق این روند است که آنچه امروز به عنوان شعر نو تولید می‌شود در اکثریت فزاینده‌ای از تولیدات شعری نسبتی با «انقلاب نیما» ندارد، ولو خود را در نسبتی با «شعر نیمایی» به مثابه یک قالب با برخی ملزومات زیبایی‌شناختی تعریف کند. در واقع متکی بر این فرضیات درباره تاریخ شعر است که به نظرم انقلاب شعری نیما از دهه چهل در شعر ایران کم‌رنگ شد تا جایی که مانند خیلی از دستاوردهای مشروطه و اندیشه ماتریالیسم تاریخی اوایل سده جاری کاملا از ریخت افتاد. آنچه امروز می‌بینیم اشکال متعدد و متنوعی از نوگرایی ادبی ست که در پی انقلاب‌زدایی از انقلاب شعر نوی نیما، از نوآوری‌های شعر ی مشروطه به بعد و عمده شعر دهه چهل به اشکال متعدد و متنوعی بهره می‌برند و گاه آن‌ها را توسعه می‌دهند.