رمان “روزگار دوزخی آقای ایاز”، بیش از هر رمان دیگر فارسی، مفهوم گذشته را به شکلی عرضه می کند که به تمثیل فرشته تاریخ در اندیشه والتر بنیامین نزدیک است. والتر بنیامین در تز نهم خود درباره مفهوم تاریخ تفسیری از نقاشیِ (Angelus Novus) پل کله می کند و فرشته ترسیم شده در آن را چون “فرشتهی تاریخ” می بیند؛ چونان فرشته ای که رو به عقب دارد؛ هراسان از آن چه به آن خیره است. در این تمثیل، “فرشتهی تاریخ” گذشته را چون یک فاجعه واحد می بیند؛ فاجعه ای که روی هم انباشته می شود و تا دم پای او پیش می آید. او هم چون منصور در رمان “روزگار دوزخی” می خواهد تاریخ را برای یک لحظه بایستاند شاید رستگاری برای خیل مردگان فراهم آید.
“روزگار دوزخی آقای ایاز” در یک پاراگراف واحد که چهارصد صفحه به طول می انجامد گذشته را، چون یک فاجعهی واحد، مادیت می بخشد و با جایگزین کردن مفهوم “مفعولیت” به جای “مظلومیت”، در گذشته میراثی میبیند که یک سویش پادشاهانی ست با عکس های جد اندر جدشان بر دیوار کاخ هایشان و سوی دیگرشان رعیت هایی که در جست و جوی قبرهای اجداد تکه تکه شده شان، هراسان به این سو و آن سوی سرزمین می روند. مفعولیت (در معنای مورد “تجاوز” قرار گرفتن) با تمام سایه های فرهنگی فاجعه بار، تحریک کننده و خشم برانگیزش جایگزین “مظلومیتی” می شود که سایه ای از خود قدیس پنداری دارد.
این اثر ناامیدی خیره کننده ای را با صراحت جنسی و صراحت در ترسیم خشونت همراه می کند. ناامیدی که تاریخ را به هم پیوند می دهد و رستگاری را در جلوی خیل عظیم مردم مثله مثله می کند. تنها در تحمل تحریک کننده این ناامیدی ست که امیدی برای تغییر پنهان شده است.