یک دیسکورس غالب در تاریخ نقد ادبی ایران به “نوآوری در معنا” و “نوآوری در آوا” در شعر مدرن ایران بها میدهد. البته رابطه این نوآوریها با اجتماعی بودن یا نبودن شعر در این دیسکورس به روشهای مختلفی تئوریزه میشود. بخشی از این دیسکورس با اجتماعی فرض کردن زبان، کنش اجتماعی را با کنش زبانی یکی میبیند و در نتیجه شعر برای او همزمان کنشی زبانی ـ اجتماعی میشود.
این دستگاه تئوریکِ نقد ادبی اگر چه از سویی به نظر به پدیده شعر نوی ایران متکی و ارجاع دهنده به آن است، اما به دلیل باور به مفهوم “خلاقیت” و با تکیه بر مفهوم “اولویت” دست به برکشیدن “کنون”های ادبی در تاریخ نویسی خود از ادبیات میزند. برکشیدن “کنون”های ادبی (بخوانید شاملو، فروغ، اخوان و سپهری) از یک سو تاریخ نویسی ادبیات را با سیاهچالههای تاریخی مواجه میکند و هم از سوی دیگر با فاصله گرفتن از “اولین”ها به پایان یافتن تاریخ خلاقیت ادبی حکم میدهد یا در عمل با بی یا کم ارزش قلمداد کردن مجموعه وسیعی از شعرهای معاصر تاریخ شعر را به کوتاه شدن سوق میدهد.
این تاریخنویسی با تکیه بر عنصر “خلاقیت” و “اولویت” پدرسالاری را از طریق برکشیدن و ادبیاتسازی پیرامون کنونهای ادبی در تاریخ ادبیات نهادینه میکند.