به نظرم «شعر زنان» در دو دهه اخیر عموما (متاثر از اندیشه پساساختگرا) به شکل یک کتگوری «زبانگرا» و «تجویزی» درباره زیباییشناسی، محدوده استعارات و زبان شعر به کار میرود، و نه یک ابزار «تحلیلی» برای مداقه و مفهومسازی سرکوب جنسیتی، رابطهاش با انواع دیگر سرکوبها و تبلورها و تجلیهایش در شعر و زبان. به تعبیر ساده “شعر زنان” در راستای پیوندزدایی شعر از جنبش زنان و سایر جنبشهای اجتماعی عمل کرده است. این کاربرد «شعر زنان» در آنجا که متاثر از اندیشه پساساختگراست در زمینههایی از اجرای شعری و خیال به توسعه شعر خدمت رسانده اما همراه با کنش تجویزیاش باعث شده است که کتگوری «شعر زنان» به جای آنکه رهاییبخش باشد، شبیهساز گردد و شعر زنان بسیاری از یکدیگر _ درست به خاطر همین تجویزی که شعر ساختن را محدود میکند _ قابل تفکیک نباشد. از همین روست که برای من شعر شهین خسروینژاد که زبان پیشنهادی این کتگوری تجویزی «شعر زنان» را با پیوند دادن شعر زنان و میراث شعر حجم و حتی جستوجو در میراث ادبیات زرتشتی و ادبیات پیش از اسلام برهم میریزد و شعر ساقی قهرمان که با چندجنسیتی، دفرمه و فرسوده کردن تن و چندراستا کردن میل علیه شبیهسازی این تجویز میآشوبد بسیار توجه برانگیز و جذاب باشند. در زیر دعوت میکنم شعری از شهین خسروی نژاد بخوانید البته با این توضیح که برای دریافت نمونههای مشخص خلاقیت او در زبان و کشف پیوندهای تازه بایستی به سه مجموعه دیگر از ایشان یعنی «موریانهها در راه»، «در راه» و «همین که است» سر بزنید.