به یاد آوردن دادسن

به عنوان کسی که از تفریحات فکری‌اش آرشیوگردی ست، گاهی پس از ساعت‌ها گشت‌و‌گذار صیدی می‌کنم که می‌تواند یک روز یا بیشتر را برایم دلنشین کند. آخرین نمونه این عکس است. عکسی با کیفیت از دکتر دادسن. دکتر دادسن را اولین بار در روایت عبدالحسین صنعتی‌زاده در کتاب «روزگاری که گذشت» شناختم و تلنگری شد که چرا شناخت او دانش عمومی نیست. اگر بگویم صرفِ شناساندن این شخصیت هم می‌توانست برای تلاش ما در بازنشر آن زندگی‌نامه کافی باشد زیاده‌روی نکرده‌ام. نمی‌دانم معادل این شخصیت در سایر مناطق کشور چه کسانی را می‌توان نام برد. صرفا از نظری که آن هم‌سرنوشت شدنِ یک خارجی مبشر با وضع جامعه ایران است یادآور باسکرویل معروف است. در سفری به کرمان در قبرستان خارجیان جست‌و‌جوی سنگ قبرش را کردم و بین سنگ‌های خالیِ غارت‌شده ناتوان بازگشتم. ردپای دادسن را بعدها در اسناد فراوانی یافتم، به خصوص در آرشیو جامعه میسیونری کلیسا. او به تنهایی می‌تواند مثالی برای مقابله با بیگانه‌‌هراسی باشد. او مبشر/پزشک بود و پس از سی و چهار سال خدمت در کرمان در اثر ابتلا به تیفوس فوت کرد. جراح بود و اولین بار به جراحی بدن‌های دفرمه‌ی فرش‌بافان پرداخت. بیمارستانی ساخت و ایکس ری را نیز بعدها به کرمان آورد. یکی از قدیمی‌ترین رمان‌های انگلیسی که وقایعش در جغرافیای کرمان می‌گذرد در سال هزار و‌ نهصد و‌ چهل با نام «دادسن، آن دکتر» در لندن منتشر شد که شرح دراماتیکی از فعالیت‌های دادسن در طول این سالهاست.‌ عکسی که می‌بینید را در حین تورق آرشیو دانشگاه تهران یافتم. گراوری از این عکس در اثر صنعتی‌زاده منتشر شده بود و صنعتی‌زاده شرحی بر آن نوشته. حالا خوشحالم که اصل عکس را یافته‌ام. عکس باید مدتی پیش از فوت دادسن در هزار و سیصد و شانزده گرفته شده باشد و مهر روی آن نشان می‌دهد پیش از این جزو آرشیو عکاسخانه معروف بهرام سهرابی بوده است.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *