در نوجوانیام حوالی سالهای هشتاد و یک مهدی قهاری اولین شاعری بود که با فیزیکش به شعر حضور میبخشید. برای من که آن سالها با شعر سپید اخت شده بودم او مشخصترین نماینده این نوع شعر در کرمان بود. کتابی اما از شعر او در نیامده بود جز یکی در اواخر دهه شصت و یک گزیده شعر معاصر. قبلا در یادداشتی نوشته بودم که مهدی قهاری با خندهی گلایهآمیزی تعریف میکرد که در کتاب نامههای شاملو، اسم نامهِ شاملو به او آمده است اما این نامه به چاپ نرسیده است، یعنی اسمش در فهرست هست اما نامهاش نه. مهدی قهاری جوری این را میگفت انگار استعاره ای است از کل هستی او. تا همین دیروز درباره این گفته قهاری جوری فکر میکردم که امروز دیگر نمیکنم. اما دلیلش چیست؟
اول بگویم قهاری آن سالها که به مرگ زودرسش ان هم در روز تولد منجر شد تنی رنجور و کالبدی خسته داشت در حرکات و سکناتش. و به قول مهدی صمدانی سالها بود که نمیخواست ببیند. نمیخواست بشنود.
دیروز در اسناد سانسور کتاب در سال هفتاد و پنج که احمد رجبزاده در کتاب خود منتشر کرده دوباره به نام قهاری برخوردم.
فهمیدم فقط در این سال که حوالی چهل سالگی و اوچ پختگی شعر قهاری بود او سه کتاب در ارشاد داشته. اولی «چرخش بر مدار زشت» که سانسورچیان با دلایلی چون «بعد سیاسی و خفقان اجتماعی» «اشاره به روح تنگ در جامعه» «اشاره به وضع اقتصادی موجود در جامعه» «وضعیت خفقانی موجود در هنگام تالیف کتاب» و «حالت تند و غم آلود زبان مولف» که برای قطعات متعددی از این کتابش اشاره کرده اند مشروط اعلام کرده اند.
این اما تنها مورد نبود. برای کتاب دیگر او «سیاره بی تسکین» سانسورچیان درخواست بیست و یک مورد حذف شعر داده اند. قطعاتی چون «مثلث نحس» «مربع رعب» «نفس های مرگ» «پرنده بی قرار» و «اینجا آشیان» از جمله آن ها بوده اند.
کتاب دیگرش «انسان دگردیس رباط» محکوم به حذف ابیاتی از قطعه شعر «در جاذبه ذوب» به علت «القای پوچی و بیهودگی» و نه قطعه دیگر شده است و کل مجموعه غیرمجاز اعلام شده است.
بله دیروز معنای حذف نامهاش در کتاب شاملو هم برایم عوض شد و استعارهای که از ناکامی او در تثبیت و ارائه شعرش داشتم. تاریخِ نوشتن در عین حال تاریخِ مواجهه با سانسور است.