یکی از وجوه بسیار قابل تامل درباره تاریخ ژانر کاراگاهی در فارسی نقشی ست که شاعران و نویسندگان جریان موسوم به «دیگر»، «حجم» و «ناب» در سودهی و تجربهورزی در ژانر پلیسی از دهه پنجاه به این سو ایفا کردهاند. در اینجا توجهم به «فیل در تاریکی» قاسم هاشمینژاد (۱۳۵۵)، و البته تجربههای شاعرانه بیژن الهی در بهرهبردن از تعلیق و امکانات این ژانر در شعرش (بنگرید به اشعار الهی در مجموعه «دیدن») است. این کوششها سه دهه بعد نیز توسط قاسم هاشمینژاد با ترجمه رمان معروف چندلر تحت عنوان «خواب گران» (۱۳۸۲) و نیز با نگارش رمان «طبل» (۱۳۸۴) توسط علیمراد فدایینیا (از امضاکنندگان مانیفست شعر حجم) ادامه پیدا کرده است. این خاصه از آن نظر جالب است که علاقه برخی از این افراد به این ژانر، مثل علاقه قاسم هاشمینژاد، و بیژن الهی همزمان با علاقه آنها به صوفیزم رشد یافته است. در مورد هاشمینژاد او به طریقه نعمتالهی نیز میپیوندد.
قاسم هاشمینژاد: امامت در «فیل در تاریکی»:
جلال امین، شخصیت اصلی «فیل در تاریکی» یادآور بسیاری از قهرمانان داستانهای پلیسی ست: لوند است، کمی بددهن، مردم گریزی دارد، از دست کشیدن به سر و روی دلبرکان بدش نمیآید، به کسی منجمله همسرش وفادار نیست، لبی تر میکند، از جامعه ناامید است و البته از نظر زبانی بسیار حاضرجواب. تا اینجا همه چیز در ادامه شخصیتهای داستان پلیسی ست. اما یک عنصر ویژه در این شخصیت است که او را از شخصیتهای آشنایی چون همت، مارلو، هلمز و دیگران دور میکند و آن این است که هر وقت اضطراب جلال امین بالا میگیرد، یا هر وقت چیزی به سرش میخورد و احتمال مرگش بالا میزند و یا اصلا در لحظه اوج آخر داستان که میخواهد خشاب را خالی کند یاد «امام» میافتد: (موهای خونالود بهم چسبیده را دید. و کبریت تمام بود. در تاریکی زیر لب گفت: «یا امام»! یک صدای مهیب در رواق بلند پیچید (بنگرید «بخش نه روز یکشنبه»)[برای نمونههای دیگر نیز رجوع کنید به بخش «سه روز شنبه» و نیز مواردی که در اثر اضطراب یا ضربه خوردن به سر جلال امین نثر ایتالیک میشود]. امام و الوهیت در اوج اضطراب جلال امین جای عناصر شخصیتی که در بالا اشاره کردم میگیرند، گاه در حد یکی دو کلمه توسل، گاه وارد شدن چند جمله تا یکی دو پاراگراف از نثر عرفانی. هر بار اما، چیزی نمیگذرد که دوباره شخصیت از عوالم عارفانه و الهیاتیاش برمیگردد به همان چهره آشنای ژانر. این لحظات تجربه عرفانی و توسل به «امام» تحت اضطراب ناشی از خطر جانی در طول اثر چند موردند و برای همین در مجموع تعداد گستاخی زبانی، مزهپرانی و نثر اروتیک به مراتب افزونتر از حس و حال الهیاتی و نثر عارفانه است.
قاسم هاشمینژاد: زبان در «فیل در تاریکی» و «خواب گران»:
قاسم هاشمینژاد یک اثر در ژانر پلیسی نوشته و یک اثر ترجمه کرده است. در دهه پنجاه او شاهکار خودش «فیل در تاریکی» را مینویسد که یک سال بعد از انقلاب منتشر شد. سه دهه بعد، بازهم او عنوان «خواب گران» را برای ترجمه اولین رمانی که کارآگاه فیلیپ مارلو در ادبیات ظهور کرد برگزید و آن را به نشر درآورد. اما دقت در زبان این دو تجربه هاشمینژاد به وضوح تفاوتی که رویکرد تئوریک او به مساله نوشتن در طول سه دهه کرده است را نشان میدهد: اگر زبان در «فیل در تاریکی» سرزنده، اروتیک، طناز، چندلحن و با ریتمی خواندنی ست، در «خواب گران» زبان در عین اینکه گاه عناصر زبان قبل را حفظ کرده به وضوح نسبت به متن اصلی چندلر دیریاب، کلمهساز، برسازنده نحو و غریبزا میشود. تفاوت این دو زبان هاشمینژاد را به نظر باید در تغییر رویکرد تئوریک او به مساله زبان و راز نوشتن دید. غیر از انتخاب عنوان ترجمه که وام از نصیحت الملوک غزالی است، هاشمینژاد در پاراگرافی در مقدمه ترجمهاش در توصیف سبک چندلر آن را در «تعالی» میبیند و از «حادث» شدن متن حرف میزند. مینویسد که چندلر به این «راز» و یا تسلط حادث شدن در این اثر دست یافته است. البته کاربرد چنین اصطلاحاتی در ترجمه متن به دهه پنجاه برمیگردد آنجا که بیژن الهی در طول تطور تئوری ترجمهاش به «حوالت وقتی» و «حوالت قلبی» در پروسه ترجمه استناد میکرد. به نوعی ماتریالیسم زدایی از پروسه ترجمه و توصیف امر ترجمه از طریق به کارگیری ادبیات باطنی [چیزی که شاید بتوان آن را «بومیگری ترجمه» literary nativism ادبی فارسی نامید و تاثیرش حتی بیشتر از خود شعر «دیگر» به نسل امروز نیز منتقل شده است]. مبتنی بر چنین رویکرد رازاندیشی ست که هاشمینژاد حالا در ترجمه چندلر میخواهد به «راز» چندلر دست بیابد و به جای آن به رازافزایی و غریبافزایی به متن اصلی منجر شده است. به نحوی که آشکارا متن ترجمه فارسی نسبت به نحو متعارف زبان فارسی و کلمات آن غربت بیشتری در نسبت با نثر چندلر دارد.
به عبارت ساده، اگر در «فیل در تاریکی» این پلات و شخصیت است که گاه تحت اضطراب به نثر عرفانی و تفکر الهیاتی شخصیت میلغزد، سه دهه بعد در «خواب گران» رازاندیشی تئوریک خود نویسنده است که به بیگانگیافزایی به متن پلیسی چندلر منجر میشود.