یکی از جنبههای تاثیرگزار کنشگری و رفتار ادبی که به نوگرایی ادبی در عصر مشروطه منجر میشد تلاش برای نه «تقلید کردن» از ادبیات غرب که «رد کردن» فرضیهها درباره ادبیات فارسی بوده است. این جنبه البته در تئوریهایی که صرفا به ترجمه کردن در نوزایی ادبی تاکید میکنند نادیده گرفته میشود. تئوریهایی که صرفا بر ترجمه در نوزایی ادبی تاکید میکنند، از سویی ارتباط دیالکتیکی نوگرایی ادبی با تحولات روابط اجتماعی و تحولات در میدان تولید و روشهای توزیع ادبی را نادیده میگیرند و از سوی دیگر چشم را بر انواع کنشگریها و رفتارهای ادبی محلی در میدان ادبیات و نقش آنها در نوزایی ادبی میبندند. لاجرم در این پروسه نوزایی ادبی با واردات ادبیات اشتباه گرفته میشود و در پی اتخاذ این رویکرد ایدئالیستی ادبیات مدرن ناگزیر در دام اروپامحوری میافتد؛ که سایهاش هنوز بر سر ادبیات و خاصه ادبیات داستانی مدرن ایران سنگین است. متاسفانه نقشی که حاکمیت این نوع تاریخنگاری در میدان سیاست ادبیات بر عهده گرفته است بیاعتبار کردن ادبیات مدرن فارسی و زمینهسازی برای وارد ساختن سرمایههای دولتی ذیل عناوینی چون «بومیسازی ادبیات» است.
تحقیق تاریخی اما تصویر بسیار پیچیدهتری از نوگرایی ادبی در عصر مشروطه به دست میدهد که بخشی از آن به مفهومسازی رابطه دیالکتیکی نوگرایی ادبی با تحولات مادی اجتماعی، و تغییر میدانهای تولید و ابزارهای توزیع ادبی میپردازد. سویه دومی اما نیز بایستی به تحلیل تاریخی و مردمشناسانه کنشگریها و رفتارهای ادبی محلی و نقش آنها در نوگرایی ادبی بپردازد. برای مثال میتوان با تکیه بر شواهد تاریخی این ادعا را مطرح کرد که رانهی نوگرایی ادبی در موارد متعددی نه تنها به هیچوجه تقلید ادبی نبوده است که میل و قصد کنشگران ادبی در «رد کردن» فرضیههای ذاتگرا بوده است. «رد کردن» کنشگری ست در راستای رد ایدههایی که به محدودیت ذاتی شعر، ذهن یا زبان فارسی تاکید داشتهاند. مثلا به یاد می آورم روایت حسینعلی قراگوزلو پسر ناصرالملک را که دلیل اولین ترجمه اتللو به زبان فارسی توسط ناصرالملک را در این روایت میکند که شبی در حضور جمعی از دوستان یکی از حضار اظهار کرده بود که ترجمه منظومات و نقل معانی و عبارات شکسپیر به زبان فارسی امکانپذیر نیست. ناصرالملک اما با این عقیده موافق نبود و در رد آن دست به ترجمه شکسپیر در حدود ۱۲۹۳ هجری شمسی میزند. نمونه دیگر را مقاله اخیر عمر طاهر احمد در مجله مطالعات ایران به دست میدهد. در این مقاله که به بحث و بررسی نقش یحیی دولتآبادی در انقلاب شعری ایران پرداخته است روایتی که عکسش ضمیمه شده است را از نقش ادوارد براون در تهییج عبور از عروض و شکل دادن به شعر هجایی فارسی به نقل از یحیی دولتآبادی آورده است. طبق این روایت هم باز در یک محفل اما این بار در انگلستان یکی از اعضای انجمن ادبی انگلیسـایران به براون گفته است که اگر عروض عربی را از شعر فارسی بگیریم شعر فارسی ناتوان از تولید ادبی در حیطه شعر خواهد بود. ادوارد براون با این موضوع مخالفت کرده است و برای رد این ادعا نامهای به یحیی دولتآبادی نوشته و از او خواسته اشعاری هجایی و نه عروضی بسراید تا ادعای فوق رد شود. در اینجا هم کوشش برای رد کردن یک فرضیه، و نه تقلید ادبی ست که منجر به نوگرایی ادبی و اولین تجربه در خروج از شعر عروضی به نفع شعر هجایی در حدود ۱۲۹۴ هجری شمسی با چاپ مجموعه شعر دولتآبادی به نام «نهال ادب» شده است.